سخت کوشی 

ادبیات موفقیت ، صدها و هزاران است که با فواید حاصل از سخت کوشی گره خورده است اما چرا برخی از افراد "سخت کوشی" را در این روزها را یک حرف زشت و ناپسند می بینند و حس می  کنند.
من سخت کوشی را به عنوان چیزی که چالش برانگیزاست ، تعریف می کنم و کارسخت و سخت کار کردن بر روی آن کار(به عنوان مثال وقت گذاشتن برای اینکه یک کاری را به پایان رساندن) برای رسیدن به موفیت ضروری هستند.

مشکل زمانی رخ می دهد که افراد در مورد یک کار چالش برانگیز به عنوان یک کار دردآور یا ناراحت کننده را می بینند آیا کارهای چالش برانگیز ، ضرورتاً ، دردآور و زجرآور هستند؟ خیر البته که نیستند. درحقیقت ، کلید اصلی برای پیروزی این است که یادبگیریم از کارهای چالش برانگیز لذت ببریم و از سخت کارکردن در این موارد ، احساس خوشحالی کنیم .

چراکارهای چالش برانگیز؟ به این دلیل که کارهای چالش برانگیز زمانیکه به درستی انتخاب شوند، تلافی می کنند ، این نوع کارها ، کارهایی هستند که افراد دارای شخصیت کوچک از آنها دوری خواهند کرد. اگر شما برداشت کردید که من دارم می گویم که افرادی که از کارهای سخت و چالش برانگیز اجتناب می کنند یک نقص شخصیتی دارند ، دقیقاً درست فکر کردید. و یک مطلب جدی این است که اگر شما از کارهای سخت و چالش برانگیز دوری کنید در حقیقت از انجام هر آنچه به موفقیت منجر می شود ، پرهیز می کنید. برای اینکه ماهیچه های شما قوی تر گردندیا ذهن شما ، تیزتر  شود نیازدارید که آنها را به چالش بکشید با انجام تنها کارهایی که آسان هستند. به یک تنبلی فیزیکی و فکری و یک سری نتایج در سطح معمولی ، می رسید و بعداً حج بسیار زیادی از زمان و تلاش خود را صرف این خواهید کرد که چرا چنین تنبلی از نظر شما قابل قبول است درعوض اینکه یک قدم به جلو بردارید و یک یا چند کار سخت و چالش برانگیز را انتخاب کنید.

به زمین کوبیدن کارهای چالش برانگیز، شخصیت شمارا می سازددقیقاً مثل بلند کردن وزنه ها که ماهیچه ها را می سازند ودوری کردن از چالش ها ، ترک کردن مسیر رشد شخصیت شماست.
این بسیار طبیعی است که ماتمایل داشته باشیم که ازآنچه چالش برانگیز است ، دوری کنیم بنابراین اگر مایک چالش را یک مساله کاملاً زجرآور، ببینیم ، حتماً از آن دوری خواهیم کرد. اما باانجام این کارها ما از یکسری موارد رشد بسیارمهم در شخصیت خودمان ، دوری کرده ایم ، بادانستن این موضوع که طبیعت در اغلب موارد به شدت ، سخت گیر و چالش برانگیزاست. ما بایستی یادبگیریم تا به جای ترسیدن از مسایل به شدت عاشق این کارها باشیم . مانند یک بدنساز که می تواند یادبگیردکه دردحاصل از انجام یک "مرتبه دیگر" تمرین ها را دوست داردتا اشک ، تارهای ماهیچه خود را درمی آوردو به آنها اجازه می دهدکه با قدرت رشد کنند اگر ازدرد ، دوری کنید رشد و پیشرفت را هم فراموش کنید. این یک حقیقت است هم برای ساختن ماهیچه ها و هم برای ساخت شخصیت خودتان.

فلسفه عمومی زمانیکه می گوید باهمین نقص و کمبودها هم زندگی تان  را به پیش ببرید، پیامد چنین سیستم فکری و باور این است که شما  بایستی کنترل زندگی خود را با توجه به این کمبود ونقص هم بایستی به دوش بکشیددرصورتیکه یک آدم غیر فعال هستید واجازه می دهیدکه زندگی همینطوری بگذرد ، این نحوه کارکردن خیلی هم خوب است. ولی اگر شما اینجا هستید تا برزندگی به جای سواری دادن خود سوار شوید مجبورید قبول کنید که جریان زندگی تان شما را به کجامی برد. و یادبگیریدکه آن را دوست داشته باشید و بدانیدکه برخی اوقات جریان به سوی درستی حرکت نمی کند و شما هم می توانید انتخاب کنید که با آن هم گام شوید و سرانجام به یک شرایط بغرنج در زندگی خودتان برسیداگر جا وجاهایی که نیازبوده است که شما کنترل جریان را به دست بگیریدو نگرفته اید.

به عبارت دیگر ، یک راه جایگزین دیگر برای این نگرش که یک نیرویی خارجی وجود دارد که آن نیرو باعث حرکت شما در جریان زندگی می شود می تواند این باشد که خودتان هم ایجاد جریان جلوبرنده ، زندگی و هم کنترل جریان زندگی را به دست بگیرید. این روش بسیار بسیار سخت و چالش برانگیزاست اما در عین حال جایزه ها و پاداش های بسیار زیادی را دربردارد. شما فقط به این محدود نیستید که تجربه های زجرآور و غیر موثر داشته باشید. با اراده کردن و قبول کردن برداشتن کارهای سخت و چالش برانگیز ، شما می توانید بیشتر از آنچه که می خواهید می توانید داشته باشید.

اگر من فقط با جریان موهومی آسان زندگی ام می رفتم ، هرگز یاد نمی گرفتم که بخوانم ، بنویسم یا تایپ کنم اینها موارد چالش برانگیزی بودند چه اتفاق هایی در زندگی من رخ می داد اگر من برعکس جریان آسان و طبیعی زندگی حرکت نمی کردم . اگر من هیچکدام از مدارک دانشگاهی ام را نمی گرفتم اگر من کار تجاری خودم را شروع نمی کردم هیچ نرم افزاری را نمی توانستم توسعه دهم و هرگز برایم مقدور نبود که در دوی ماراتن شرکت کنم . همراه شدن با جریان آسان زندگی ، چنین نتایجی وجود ندارد و مشخص است که اصلا نمی توانستم هیچ گونه سخنرانی عمومی داشته باشم این سایت هرگز ایجاد نمی گردید. و همگی این نتایج از سوارشدن برجریان زندگی و راندن آن به وجود آمده است نه با همراه شدن با جریان زندگی .

من باوردارم که همیشه یک جریان ونیرویی در زیر بستر زندگی در طول زمان وجود دارد. اما من خودم را به عنوان همکار خالق ، جریان زندگی می بینم من می توانم جریان زندگی را سوار شوم در هنگامی که جهت آن همسوی جهتی است که می خواهم بروم و یا می توانم پیاده شوم و برق نمایش وجودخودم را در موقعی که لازم باشد ، نشان دهم .

زمانی که شما یاد می گیرید که به جای یک قربانی ناچیز و افلیج در زندگی باشید، راننده زندگی خود باشید. در این زمان گرفتن یک کارسخت و چالش برانگیز ، بسیار آسانتراست و همچنین تحمل سختی های کارچالش برانگیز ، اگر نیاز باشد بسیار بسیار آسانتر خواهد بود. شما کم کم یاد می گیرید که لذت بیشتری را به رشد شخصیتی که حاصل کرده اید را نسبت دهید تا از اینکه یک ذره ناراحتی را تجربه نمودید ، بازگو نمایید. و عادت می کنید که مدت زمان بیشتری را در خارج از منطقه امن و راحتی خود بگذرانید . کارسخت کردن را به دید چیزی نگاه می کنید که می دانید منجر به رشد خارق العاده شما می گردد. و در پایان عقلانیت و مسولیت پذیری خودتان را پرورش می دهید و به این نقطه از آگاهی می رسید که یکسری از اهداف هرگز به زندگی شما راه پیدا نخواهند کرد مگر اینکه شما با نیروی اجبار آنها را به زمان میوه دادن برسانید.
زمانیکه به این دیدگاه می رسید و به خودتان می گویید "اگر من همیشه از کارهای سخت پرهیز کنم ، هرگز موارد
X,Y,Z را تجربه نخواهم کرد" در این صورت برای شما خیلی راحت تر خواهد بود که فواید حاصل از انجام کارهای سخت را در آغوش بگیرید. با انجام ندادن کارهای سخت شما چه چیزهایی را از دست خواهید داد؟شما هرگزیک دوی ماراتن را شروع نخواهید کرد و یا با دلبر آرزوهای خود ازدواج نخواهید کردیااینکه هرگز یک ثروتمند چندین میلیاردری نخواهید شدو یا اینکه یک تفاوت واقعی در دنیا ایجادنخواهید کرد. شما مجبورخواهید بود که بنشینید و ببینید که جریان زندگی برای شما ، چه چیزی را فراهم خواهد ساخت که این هم معمولاً ، سطح میانگین و معمولی جامعه خواهد بود. شما در حالت عادی یک فضایی را اشغال کرده اید و می میرید انگار نه انگار که در دنیا اتفاقی رخ داده است و دنیا بدون شما فضای بیشتری خواهد داشت در صورتیکه وجود نداشته باشید(باتئوی هرج و مرج و بدون مقاومت وایستادگی)

اگر شما می خواهید به یک سری از اهداف بزرگ و دوست داشتنی خود برسید مجبورید که به انجام دادن کارهای سخت ، عشق بورزید. کاری سخت است که تفاوتی خلق کند .کاری است که نتایج کودکانه را از نتایج یک آدم عاقل ، جدا می کند. شما همچنان می توانید مانند یک کودک زندگی کنید و شدیداً امید داشته باشید که زندگی همیشه و در همه حال آسان خواهد بود. ولی بدانید که تا زمانیکه به دنیای کودکانه خود چسبیده اید ، دارید برروی اهداف دیگران به جای هدفهای خود تان کار می کنید . شما منتظر به وجودآمدن فرصت هایی برای خودتان به جای خلق موقعیت و فرصت ها ، هستید. و با این سطح دیدگاه ، کارکردن شما هم اهمیتی ندارد.

زمانی که یادمی گیرید که سخت کارکردن را به جای "فرار کردن از آن " در آغوش بگیرید این قابلیت را به دست می اورید که اهداف بزرگ خود را عملی کنید و هیچ اهمیتی ندارد که چقدر زمان می بردکه به آنها برسید. شما موانعی را که باعث شده است تا دیگران متوقف شوند را ، از بین خواهید برد.اما چه چیزی را تا این جای کار به دست می آورید ؟ شما از در آغوش کشیدن سخت کوشی چه چیزی را به دست می آورید؟

هدف

وقتی که برای یک هدف بزرگ زندگی می کنید پس سخت کارکردن یک گزینه انتخابی برای کار شما نیست بلکه یک نیاز و ضرورت است اگر زندگی شما هدف واقعی ندارد می توانید از سخت کارکردن خودداری کنید،و اهمیتی هم ندارد چون شما خودتان تصمیم گرفته اید که زندگی تان به صورت کلی ارزش چندانی ندارد. پس چه کسی اهمیت می دهد که شما سخت کارکنید یا اینکه راه راحت برای زندگی کردن را انتخاب کنید؟ اما اگر شما یک هدف باارزش را برای زندگی خود انتخاب کرده اید و آن هم نیاز دارد که سخت کار کنید تا به آن نقطه برسید.و می دانیدکه هرهدف باارزشی و با اهمیتی  نیاز به کارسخت و سخت کارکردن بر روی آن کار سخت دارد. مجبوریدقبول کنیدتنها راهی که می توانید به هدف و مقصود خود برسید و آن را تکمیل خواهدکرد ، در آغوش کشیدن سخت کارکردن و سخت کوشی می باشد.زمانیکه شما با یک هدف بزرگتر از خودتان ، هدایت می گردیدهدفتان است که شمار را فراتر ازترس و نفس شخصی تان بالا می بردبالاتر از یک بچه کوچولوی دماغو که فکر می کند از سخت کارکردن باید فرارکند. سخت کوشی را بدون زحمت زیاد در آغوش می کشیدکودک درون تا با یک انسان بالغ و عاقل که مسوولیت به سرانجام رساندن کارهایش را می پذیرد ، جایگزین می گردد و می داند که بدون متعهدبودن و انجام هزاران و صدها هزار کار ، هدف شما قابل رسیدن و عملی شدن نخواهد بود.

آروزی ذوب شدن در سختی

شمابه من نشان دهید فردی را که ازسخت کارکردن دوری کرده است و من به شما نشان خواهم داد کسی را که هنوز هدف خودش را پیدا نکرده است زیرا هر کسی که هدف خود را بشناسدسخت کوشی را در آغوش می گیرد. و بهای این کار را بااراده و مصمم پرداخت می کنند.

اگر شما هدف خود را درزندگیتان پیدا نکرده ایددر دنیای انسان های بالغ و عاقل که شروع شده است ، اصلاً به حساب نمی آیید شما تنها یک کالای آب آورده هستید از جریانی که یک شخص دارای هدف ایجادکرده است ، می باشید. اگر یک کم عمیق تر فکر کنید خودتان هم این را متوجه خواهید شد. اگر واقعاً می خواهید تفاوتی در دنیا ایجاد کنید سخت کارکردن بسیار ارزشمنداست و را ه میانبری وجود ندارد.

هدف و سخت کاری ، دوست های گرمابه و گلستان یکدیگرندهدف همان چرای زندگی است . سخت کاری همان ، چگونگی انجام کار است . هدف همان چیزی است که کار را به عشق به کار تبدیل می کند ودرد حاصل از سخت کارکردن را به لذت تعهد، عشق ،حل مساله و وقف کارکردن تبدیل می کند. درد را به نقطه قوت تبدیل می کندو سرانجام شما را به نقطه ایی می رساند که در مقابل لذتی که از قوی ترشدن خود می برید، هرگز درد را حس نمی کنید.  

یکبار دیگر ، همه چیز به هدف و مقصود ختم پیدا کرد یک هدف یک مقصود یک معنی برای زندگی خود خلق کنید و هر روزبا آن زندگی کنیدو بسیاری از عادت های موفقیت مثل سخت کوشی و کارسخت را انجام دادن به صورت خودکار در سرجای خود قرار خواهندگرفت. به این پی ببرید که چرا ، چرا شما اینجا هستید زندگی شما به چه دردی می خورد؟این یک تست نهایی از آزادی اراده شما است .