چقدر شما به گوش به فرمان هستید؟

در اوایل سال 1960 میلادی پروفسوری از دانشگاه Yale به نام استانلی میلیگرم یک سری از آزمایش ها به نام آزمایش های روان شناسی معروف را برای سنجش میزان گوش به فرمان بودن مردم نسبت به یک قدرت ،‌ترتیب داد. داوطلبی به آزمایشگری کمک می نمود تا بر آزمایش ساده ایی  که بر روی فرد هدفی  که در اتاق دیگری انجام می داد،‌نظارت داشته باشد. کارت هایی برای مشخص شدن نقش هر داوطلب مشخص شده بودند.اما این کارتها به نوعی جعل شده بودند که داوطلب واقعی همیشه نقشی که مد نظر آزمایشگر بود را به عهده می گرفت. و نقش دیگر به یک بازیگر واگذار می شداین به داوطلبان این حس را می داد که آنها به صورت اختیاری دارند نقش خود را انتخاب می کنند.

فرد هدف (فرد بازیگر نقشه )توسط داوطلب شنیده می شد اما دیده نمی شد.هر وقت که سوالی که از بازیگر- نقشه پرسیده می شد و او جواب اشتباه می داد فرد آزمایشگر به فرد داوطلب دستور می داد تا با فشردن دکمه کنترل فرمان  که در اختیار او بود به فرد بازیگر- نقشه شوک بدهد . این شوک ها با مقدار ولتاژ بسیار خفیفی در آغاز کار شروع میشد، اما هر سوال اشتباهی که فرد بازیگر- نقشه می داد شوک ها به میزان 15 ولت افزایش داده می شد با به حد نهایی خود یعنی 450 ولت برسد. شوک ها به صورت تقلبی یا الکی بودند بنابراین هیچ فردی آسیب نمی دید اما بازیگران این موضوع را که شوک ها الکی هستند را خبر نداشتند.

همانطور که شوک ها نظارت می شدند، فرد هدف در اتاق بغلی (توسط فرد داوطلب شنیده می شده ولی دیده نمی شده است) ابراز ناراحتی را مطابق به شدت شوک وارد شده می نموده است که این رفتارها شامل شکایت کردن از وضعیت قلب ، جیغ کشیدن بلند و بلندتر و کوبیدن خود به دیوار بودند.پس از گذشت ولتاژ از میزان مشخصی فرد دریافت کننده شوک کاملاً ساکت می شده است (برای شبیه سازی بیهوش شدن یا مرگ ) . حتی با رسیدن به این مرحله هم داوطلب دستور داده می شد که به شوک هایی که به او دستور داده شده بود ادامه بدهد.

آزمایش میلیگرم برای این طراحی شده بود که افراد عادی تا چه میزانی پیش خواهند رفت ؟ و در چه نقطه ایی آنها از دادن شوک بیشتر سر باز خواهند زد برخلاف اینکه توسط فرد آزمایشگر به آنها گفته شده است که این کار را ادامه دهند؟

اگر شما تا به حال این آزمایش را خبر نشنیده اید میزان پیش بینی شما چقدر خواهد بود ؟ چه درصدی از مردم این راه را تا آخر پیش خواهند رفت؟

قبل از اینکه اولین آزمایش انجام گردد . نظرسنجی از بین دانشجویان ارشد روانشناسی که توسط اقای میلیگرم انجام شداین را می گفتند که 1.2 درصد از افراد داوطلب آزمون این کار را تا آخرین ولتاژ یعنی 450 ولت برسانند. آنها انتظار داشتند که 99 درصد مردم قبل از این ولتاژ این کار را متوقف کنندو برداشت آنها بر این بود که بیشتر مردم تا این حد Sadistic(یعنی فردی که از زجر دیگران لذت می برد) نیستند.نطرسنجی از پروفسور های روانشناسی ،این را بیان کرده بودند که حدود 0.1 درصد از مردم تا ولتاژ 450ولت خواهند رفت. یعنی 99.9 درصد مردم قبل از این نقطه متوقف خواهند شد.

اما نتیجه واقعی این آزمون چه بود؟

در واقعیت ، 65 درصد از داوطلب ها تا نقطه انتهایی آزمایش را رفته بودندبه معنی اینکه نه تنها دکمه ولتاژ 450 ولت را نه یک بار بلکه 3 بار پشت سرهم فشار داده بودند.

این آزمایش به دفعات بسیار تکرار گردید ولی بازهم نتایج همین بود حتی زمانی که آزمایش به روزرسانی گردید تا خطوط اخلاقی آزمایشگاهی سخت تری را هم در نظر بگیرد .محدوده قابل قبول این آزمایش حد 61-66 درصد بود واین به این معنی است که بیشتر مردم با یک نظارت ساده تا 450 ولت را ادامه می دهند.

خود میلیگرم 19 عامل تاثیر گذار در این آزمایش را که خودش هدایت کرده را گزاش می نماید. با تشدید عوامل مختلفی نظیر اینکه آیا مشارکت داوطلب همکار (که توسط یک بازیگر انجام می شود) اعتراضات شدیدی را مطرح کندوپایان داد، یا اینکه تا پایان آزمایش اطاعت کند، به این نتیجه رسید که میزان به دست آمده ، می تواند بالا یا پایین برود در یکی از این ترکیب ها او توانست به محدوده قابل قبول 92.5 درصد برسددر حالیکه در ترکیب دیگری او توانست این محدوده قابل قبول را به 10 درصد کاهش دهد . تاثیر فشار هم سن و سال ها در نتایج به دست آمده بسیار بسزا بود .

در حقیقت محدوده قابل قبول برای مرد و زن یکسان بود به نحوی که داوطلب های زن نه بیشتر نه کمتر از داوطلب های مرد بودند.

به جای اطاعت کورکورانه یا انتهای سادیسمی بودن ،به داوطلب معمولاً می بایست کمک می شد تا از یک نقطه ایی بالاتر رود که این حد ولتاژ 135 ولت بود. در جواب هر کارعملی که توسط داوطلب شنیده یا دیده می شد، آزمایشگر به داوطلب دستور می داد تا به کارش ادامه بدهد با بیان جملات زیر:

1-      لطفاً ادامه دهید.

2-      آزمایش نیاز دارد تا شما ادامه دهید

3-      این کاملاً ضروری است تا شما ادامه دهید

4-      شما انتخاب دیگری ندارید . شما می باید ادامه بدهید

اگر داوطلب 5 بار از اجرای فرمان ها سرباز می زد بنابراین آزمایش متوقف می شدو البته آزمایش پایان داده می شد اگر یک داوطلبی به صورت شدیدتری اعتراض می کرد مثل بلند شدن و بیرون رفتن از اتاق ، بنابراین آزمایشگر جواب نه را برای این داوطلب منظور می کرد اما به راحتی این کار را انجام نمی داد.

البته چند جواب ویژه بودند که آزمایشگر ها در پاسخ به اعتراض داوطلب ها می دادند به عنوان مثال اگر داوطلب اعتراض می کرد که این کار آسیب جدی و غیر قابل بازگشت به فرد داخل اتاق دیگر خواهد زد او به فرد داوطلب اطمینان می داد  که اگر چه بعضی از شوک ها قوی هستند اما خسارت دائمی به بافت بدن او نخواهد زد.

به عنوان دستمزد شرکت در این آزمایش به هر داوطلب  به ازای هر یک ساعت 4 دلار پرداخت می شد.

به چه میزان شما جزئ حزب نازی آلمان هستید؟

آزمایشات میلیگرام تاحدی مرتبط با تصویر مجرم بودن نازی ها بعد از جنگ جهانی دوم بود. آیا نازی ها مجبور بودند تا افراد مردم آزار را استخدام کنند تا نقشه های خود را عملی کنند ؟ آیا آنها مجبور بودند که از نیروی ترس و زور استفاده کنند تا دیگران از آنها اطاعت کنند؟ یا اینکه در عمل اینکه مردم از یک قدرت اطاعت کنند بسیار آسانتر از این حرف هاست حتی وقتی که با اخلاقیات و شعور فرد مغایرت دارد؟

اخیراً من از سفری سی روزه از اروپا برگشته ام در طول این سفر من از آلمان ، هلند و انگلستان بازدید کردم این یک سفر رو به جلوی جالب در ارتباط با جنگ جهانی دوم بود که از آلمان کشور تجاوزگر به یکی از کشورهای اشغال شده (هلند) و سپس به سمت یکی از پیروزی های دیگر (انگلستان) رفتم . من از موزه های مرتبط با جنگ جهانی دوم و سایت های هر کشور دیدن کردم و با مردم محلی در مورد برداشت آنها از این مرحله ار تاریخ اروپا صحبت کردم.

بازدید از برخی مکان های مربوط به جنگ جهانی دوم بود که قبلا فقط در مدرسه خواندم  یا در فیلم ها دیده بودم تجربه جالبی بود. از یکی از پناهگاههای جنگ جهانی دوم را بازدید کردم ودر مخفیگاه مرموزی که در آن فرانک از نازی ها پنهان شده بود قدم زدم. اتاق های جنگی زیرزمینی را که توسط وینستون چرچیل و کارکنانش استفاده می شد، بررسی کردم و در برخی از ایستگاه هایی که برای حمل و نقل یهودیان به اردوگاه های کار اجباری استفاده می شد،نگاهی انداختم .

به غیر از پرل هاربر (که من زمانی که یک نوجوان بودم  او را دیدم) و یادبود های مختلف ساخته شده، ایالات متحده آمریکا عمدتا از اهداف مهم جنگ جهانی دوم عاری می باشد. نمی توانم در اطراف لاس وگاس قدم بزنم و به مکان هایی که بمب گذاری یا جنگ رخ داده است اشاره کنم. اما هنگام رفتن به اطراف شهرهای اروپایی خاص، بسیار دشوار است که بتوانی از چنین مکان هایی چشم پوشی نمایید.

در بسیاری از فیلم های جنگ جهانی دوم، نازی ها به عنوان جامعه ایی شیطانی، سادیستی های غیرانسانی به تصویر کشیده می شوند. مثال بزرگی از این تصویر را در نقش Amon Göth (بازی شده توسط رالف فینس) در فیلم لیست شیندلر می توان دید. امون گوت واقعی که فرمانده یک اردوگاه کار اجباری بود، کارهایی انجام می دهد، مثل مجبور کردن یهودیان برای پرداخت مالیات به جبران آلمان ها برای گلوله هایی که برای کشتن آنها استفاده می کنند. پس از جنگ، او به عنوان یک جنایتکار جنگی محکوم شد و در 37 سالگی به دار آویخته شد. ظاهرا سه مرتبه قبل از این سعی به خودکشی نموده است اما به دلیل محاسبه برای کوتاهی ریسمان موفق به این کار نشد. به عنوان یک فرمانده SS(سازمان اطلاعات آلمان نازی) که مسئول اردوگاه کار اجباری بود ، گوت افراد تحت فرمان زیادی داشت که دستوراتش را انجام دهند. پس چرا مردم از او اطاعت میکردند؟ مهمتر اینکه، می بینیم با دور انداختن فاکتورهای مثل(مانند تهدید و مجازات) ،بازهم افراد زیادی هستند که  از فرمان های آدم هایی نظیر Göth اطاعت می کنند.

طبق گفته میلگرام، "افراد عادی، به سادگی وظیفه خود را انجام می دهند و بدون هیچ خصومت شخصی ، می توانند عاملان یک فرآیند وحشتناک ومخرب باشند. علاوه بر این، حتی زمانی که اثرات مخرب کارشان برای خود آنها به وضوح آشکار می گردد ولی از آنها خواسته شود تا اقدامات ناقص با استانداردهای اساسی اخلاقی خودشان را انجام دهند، تعداد کمی از مردم دارای قدرت لازم برای مقاومت در برابر اقتدار یا دستورات می باشند. "

پذیرش در حال رشد

نکته کلیدی آزمایش Milgram این است که فرد به تدریج خلاف وجدان عمل کردن برایش آسان می گردد. در همان ابتدا به آنها دستور داده نشد که 450 ولت شوک بدهند. در عوض با یک ولتاژ خیلی ناچیز شروع کردن که حتی فرد مقابل متوجه آن هم نمی شد. آنها از این نقطه با افرایش های بسیار کم ، ولتاژ را بالا بردند.

نازی ها از استراتژیی مشابه این استفاده کردند. آنها بلافاصله یهودیان را به اتاق های گاز نفرستادند. آنها به آرامی تغییرات جو محیط و فرهنگ را تغییر دادند، از قبیل انجام تبلیغات بیسار زیاد، افزایش محدودیت حقوق یهودیان، افزایش مالیات یهودیان، محدود کردن جامعه یهودی در گتو، و سپس انتقال آنها به اردوگاه ها. آنها با مقدارخیلی کم شروع کردند و هر سال این میزان رشد را می سنجیدند و مردم همراه با هر گام افزایشی آنها ، کمی جرات بیشتری از مرحله قبلی پیدا می کردند.

جالب توجه است که برخی تغییرات اجتماعی که امروز رخ می دهد را وقتی درست نگاه می کنم به عنوان بخشی از پیشرفت تدریجی دارند به من حمله می کنند به عنوان مثال، مایکروسافت به تازگی دستگاه XBox One را که همراه با یک سیستم دوربین Kinect همراه است، معرفی کرد. این دستگاه در حقیقت شما را هنگام استفاده از آن تماشا می کند. و می تواند حرکات شما چشم شما را نظارت نماید که در هر لحظه شما به چه نقطه ایی از صفحه مانیتور در حال نگاه کردن می باشید.دستگاه مذکور می تواند تغییرات کوچک در حرکت بدن شما را ثبت کند. ظاهرا این دستگاه می تواند حتی افزایش ضربان قلب شما را تشخیص دهد، و بگوید که کدام بخش از این کار تجاری، این امکان را داردتا شما را تحت تأثیر عاطفی قرار دهد.

سالها پیش دستگاهی مانند این غیرقابل قبول و فوق العاده وحشتناک به نظر می رسید. بعضی از افراد بدون شک امروزاین دستگاه را به عنوان چیزی که است و کاری نمی شود ، فرض می کنند ، اما به عنوان بخشی از پروژه نظارت بیشتر بر افراد و کمتر شدن حریم خصوصی، این کارهم می تواند به عنوان گام رو به جلوی دیگر باشد. بله این سیستمی سرگرم کننده و مفرح است، درست ؟ اما همین کار شما را سوق می دهد تا به دستگاه مانیتورینگ در منزل خود عادت نمایید، دستگاهی که شما را تماشا می کند، داده در مورد شما جمع آوری می کند و بر طبق روش های شرطی سازی رفتاری (از قبیل دادن امتیاز برای تماشای آگهی ها) پاداش می دهد. اگر از یک سری جنبه های دستگاه خوشتان نیامد، می توانید آن جنبه ها را از همان ابتدا غیر فعال نمایید، اما البته همه افراد این کار را انجام نمی دهند. جامعه هم زمان برای استفاده از هر گام پیشروانه، درست مانند داوطلبان میلگرام عادت خواهند کرد.

البته شما می توانید به طور شفاهی اعتراض کنید، اما اعتراضات کلامی شما در طولانی مدت در حالی که با نتیجه نهایی کنار بیاید، نتیجه ای نخواهد داشت. همانطور که میگلگرام کشف کرد، تقریبا همه افراد تا حدودی اعتراض و مقاونمت می کنند، اما اکثر آنها همچنان اطاعت می کنند.

مثال دیگر عینک گوگل است که قرار است سال آینده منتشر شود. این دستگاه قبلا توسط بسیاری از کسب و کارها، از جمله کازینوهای لاس وگاس تحریم شده است، عمدتاً به دلیل اینکه می تواند به عنوان یک دستگاه نظارت ناخواسته عمل کند. گوگل ادعا می کند که نگرانی های مربوط به حریم شخصی در مورد عینک، از بین رفته است. دوربین های تلفن همراه در حال حاضر همه جا هستند و این فقط یک گام افزایشی فراتر از آن است.

 

و البته اگر مقامات مختلف به ما می گویند این گام های بعدی خوبند، جای هیچ نگرانی نیست، پس نباید یک معامله بزرگ پشت این کار باشد، درسته ؟

من نمی گویم اینهاچیزهای وحشتناک است. اما فکر می کنم این ها نمونه های جالبی هستند که چگونه می توان ازپذیرش خاموش در حال رشد برای تغییر رفتار استفاده نمود، در هر مرحله زمانی تنها یک قدم رو به جلو بردارید. وقتی مردم اعتراض می کنند، لزوما این اعتراض ها روند رو به جلو را متوقف نمی کند. فقط به این معنی می تواند باشد که مردم قبل از رفتن به مرحله بعدی ،ممکن است نیاز بیشتری برای عادت کردن به  مرحله فعلی دارند. اعتراضات کلامی می تواند پیشرفت را کند کند، اما برای جلوگیری از آن کافی نیست.

کار قابل بحث

اگر میلگرام بتواند مردم را به دادن شوک های الکتریکی دردناک و مرگبار با دراختیار داشتن یک شخصیت مجاز  که به آنها بگوید که این کار را انجام دهد، این را  تصور کنید که چقدر آسان است که مردم را به کارهایی که کمتر افراطی هستند (اما هنوز بحث برانگیزهستند) واداشت مثل واداشتن به کارکردن برای ساعت های طولانی وحقوق کم بااینکه خود کارهم خیلی بی ارزش و بی معنی است.

اگر چه بسیاری از مردم به طور طبیعی از صرف زمان زیادی را برای  کار پوچ و خالی از شوق و اشتیاق اعتراض می کنند ، اما هنوز به پیش می روند و اگر کسی به آنها بگوید این گونه کارها را انجام می دهند. اکثر افراد شاغل کاری را انجام می دهند که دوست ندارند، اما هنوز هم سر کار می روند، حتی اگر انگیزه آنها بسیار قانع کننده برای خودشان هم نباشد.
اگر شما بخواهید ترک کنید، اما رئیس شما، والدین تان و یا برخی دیگر از افرادی که تحت تاثیر آنها هستید، مخالفت خود را نشان دهند چه کار می کنید؟ آیا شما تسلیم می شوید و به آن نوع کار برمی گردیداگر آنها حرف هایی شبیه اینها به شما بگویند:

1-      لطفاً کارت را از دست نده.

2-      ما به شما نیاز داریم تا کار را ادامه دهیم

3-      بسیاری از مردم بیرون از اینجا بیکارند.تو باید خوشحال باشی که حداقل کاری داری.

4-      تو انتخابی نداری. تو باید کار کنی

به کار گرفتن مردم برای انجام کارهای پوچ و بی معنی، حقیقتاً ،بسیار آسان است. اغلب اوقات، شما به راحتی می توانی شخصیتی مجازی خلق کنی مثل یک رئیس،که آنها را برای انجام چنین کارهایی دستور بدهد و آنها هم حتماً همان کارها را انجام خواهند داد.

آیا این همان تله ایی نیست که شما در آن گرفتارید؟

روابط قابل بحث

مکان دیگری که مردم تسلیم قانون های زیاد قدرتی می شوند، ارتباط با دیگران در زندگی است.
اگر شما بخواهید جدا شوید، اما شریک زندگی شما مخالف این کار باشد؟ حالا اگر خانواده اش شما هم مخالفت کنند چه کار می کنید؟ یا خانواده همسر شما مخالف باشند؟یادوستان مشترک تان مخالفت کنند؟ یا اگر حس کنید که جامعه به میزان بسیار زیادی با این خواسته جدایی شما مخالفت می کند چه کار می کنید؟ حالا اگر رسماًهم ازدواج کرده باشید چه؟ آیاقدرت درونی برای تصمیم گیری برای خودتان بدون اینکه توسط شخص دیگری این تصمیم شما تغییر داده شود،را دارید؟

به خصوص ، در مورد آزمایش های Milgram نکته جالب این می باشدکه هر داوطلب به نوعی مقاومت میکرد. آنها به صورت شفاهی آزمایش را زیرسوال می بردند.عرق می کردند، غرولند می کردند یا حتی ناخن های خود را در پوست شان فرو می بردند.بعضی ها هم اعلام می کردند که مبلغ 4 دلار را نمی خواهند. چند نفر حتی تشنج کردند. آزمایش علائم واضح از استرس و ناراحتی در داوطلبان ایجاد کرده بود. با این حال، اکثریت آنها هنوز تا انتهای خط به دستورات گوش فرا می دادند و انجام می دادند.

ماهمیشه همین نتایج را وقتی مردم در مشاغل یا روابط ناخوشایند گیرمی کنند شاهد هستیم. آنها نشانه های آشکاری از آشفتگی را نشان می دهند. برخی خرد شدن های عصبی دارند. بعضی به طور دائمی مطالب خود کمک کننده مطالعه می کنند، به دنبال راهی برای خروج هستند. با این حال، اکثریت شان هم در آن شرایط باقی می مانند، بدون اینکه قدرت درونی برای خروج را داشته باشند.

 

آیا شما اجازه می دهد فردی، تصمیم شما در مورد روابط تان را اعتبار سنجی نماید؟ آیا به تصویب چنین فردی نیاز دارید یا از مخالفت چنین افرادی رنج می برید؟

دانشجویان و مقامات

بسیاری از دانشجویان در زمان امتحان، به شدت در معرض فشار قرار می گیرند. به آنها توسط استادان معتبر و مدیران گفته شده است باید امتحان بدهند و امتحانات لازم وضروری اند. اما ضرورت ظاهری امتحانات، یک توهم تولید زندگی دانشگاهی است. در خارج از چنین حوزه ایی، فرآیند امتحانات دانشگاهی، عموما بی اهمیت اند. برای هیچ کس خارج از مدرسه ،چیزی که شما امتحان می دهید یا دلیلی را که فکر میکنید به امتحان نیاز دارید، اهمیت ندارد. در حقیقت، بسیاری از مردم، روند آزمایش آکادمیک را گول زننده و ناکارآمد می دانند.
در طول اولین دوره حضور من در کالج، من امتحانات را دوست نداشتم، بنابراین برای بسیاری از امتحان های حاضر نمیشدم.نتیجه قابل پیش بینی آن هم این بود که من در خیلی از درس ها رد شدم  وخیلی زودهم از دانشگاه اخراج شدم. اما من متوجه شدم که تصمیم برای امتحان دادن یا ندادن توسط من گرفته می شود. هیچ کس من را مجبور به انجام امتحان نکرد - مجوز من همیشه مورد نیاز بود. من می توانستم بفهمم که تکنیک های شرطی سازی رفتاری برای مجبور کردن من به رفتار خاصی نظیر پاداش یا مجازات استفاده می شود. وقتی که من از این نگاه این بازی احمقانه را دیدم، آزاد بودم خودم انتخاب کنم که آیا نقش دانشجو را بازی کنم یا نه؟ وقتی این برایم روش شد یک تغییر ذهنی قدرتمندمن گردید. وقتی بعدا به کالج بازگشتم، این را درک کردم که در امتحانات بدون استرس و به طور کلی بدون نیاز به صرف وقت اضافی برای مطالعه،حضور پیدا می کنم. من متوجه شدم که امتحان دادن همیشه انتخاب من بوده است و هرگز چیزی نبوده که من می بایست آنرا انجام بدهم. زمانی می توانستند از من امتحان بگیرند که من انتخاب کرده باشم که امتحان بدهم.

به عنوان پاداش برای امتحان دادن و قبول شدن در امتحان های ویژه، ممکن است یک برگ کاغذ دریافت کنیدکه به شما می گوید شما چیزی می دانید، اما به احتمال زیاد بیشترآن مطالب را یک هفته پس از امتحان ها فراموش کرده اید. هدف از امتحان این بود که به طور موقت شخص دیگری را قانع کنید که می دانید آن چه را که آنها می خواهند بدانید. آنچه که آن برگه کاغذ واقعا می گوید این است که شما گوش به فرمان مقامات هستید و آزمون هایی را که آنها به شما داده اند،را انجام داده اید و این چیزی است که برای بسیاری از کارفرمایان ارزش دارد. اما اگر مایل نیستید که آن را به یکی دیگر از مقامات ارسال کنید، این برگه کاغذ ناچیزترین ابزار است. من یکی از این برگه های دانشگاهی در یک جعبه در گاراژم دارم، و هیچ کس هرگز از آن دیدن هم نکرده است. گذشته از آن، من تلاش زیادی را برای به دست آوردن آن انجام دام اگرچه همش اتلاف وقت بود، اگرچه سریعتر از اکثر مردم انجام دادم. (در ضمن، اگر شما همچنان این برگه کاغذ را می خواهید و مایل به فارغ التحصیلی زودتر از حد معمول هستید، 10 نکته برای دانشجویان کالج را بخوانید.)

اگر در حال حاضر دانشجو هستید، این را تشخیص بدهید که هیچ کس بر شما قدرتی ندارد و شما واقعا مجبورنیستید در کلاس ها حضور یابید، امتحان بدهید و کلی تکلیف را انجام بدهید. شرکت کردن در کلاس ها انتخاب شماست و هیچکس نمیتواند مجبورنماید تا بدون اجازه شما، نقش دانشجو را بازی نماید. بهترین کاری که آنها می توانند انجام دهند این است که تکنیک های شرطی سازی  رفتار را بکار ببرند و سعی کنند تا شما قدرت آنها را تایید نمایید، اما اگر از نگاه یک بازی احمقانه به پاداش ها و مجازات های آنها نگاه کنید، این تکنیک ها مقدار زیادی از قدرت خود را از دست می دهند. شما هنوز هم می توانیدانتخاب نمایید تا بازی های دانشگاهی را برای دلایل شخصی خود بازی نمایید که این کار کاملا درست است. فقط در این دام نیفتید که هر چه در این مسیر است چیزهایی هستند که شما را مجبور کرده اند. همه چیز انتخاب شماست.