هدفم در این سایت کمک به تمامی افرادی است که دوست دارند سالم زندگی کنند و با شورو شوق یاد بگیرند و کارکنند

چه طوری اهداف خود را تنظیم کنیم که به صورت واقعی وحقیقی به آنها برسیم

چه طوری اهداف خود را تنظیم کنیم که به صورت واقعی وحقیقی به آنها برسیم

مشکل عمده ای که مانع لذت بردن افراد در رسیدن به اهداف آنها می شود این است که اهداف خود را از ابتدا  اشتباه انتخاب  می کنند. این مشکل به این دلیل اتفاق می افتد که مردم ماهیت زمان را به طرز مناسب  و خوب درک نمی کنند.هنگامی که مردم یک هدف خاص را در نظر می گیرند . آنها اغلب در مورد زمان مقرر نگران هستند . اگر من کسب و کاری را اکنون آغاز کنم ممکن است برای سالها برایم مفید و سودمند باشد 

من خیلی اضافه وزن دارم ممکن است سالها طول بکشد تا اندامی شوم .اگر من این رابطه غیرمعمول را هم قطع کنم ممکن است به وضعیت  چندین سال قبل ام  برگردم. چنین افکاری به وضوح بی انگیزه بودن را مشخص می کند  . اما مهمتر ازآن اشتباه گرفتن در ماهیت کل زمان است. وقت برای ما ارزشمند است ، بنابراین ما به صورت طبیعی گرایش به هدف داریم.  و ما همچنین از لحظه حاضرباید لذت  ببریم. در نتیجه ما نامید می شویم زمانی که اهدافی را تعیین می کنیم  که زمان رسیدن به آنها خیلی طولانی است . چه کسی می خواهد سالها کار پر زحمت را انجام دهد به منظور رسیدن به یک روزی که به طور با لقوه بهتر است؟

اکثرما به سادگی نظم و انظباط برای انجام چنین کاری نداریم، حتی اگر یک گلدان طلا در انتهای رنگین کمان وجود داشته باشد  با این حال مسئله واقعی نظم و انظباط نیست. مسئله اشتباه فهمیدن وقت و زمان است.

ما تمایل داریم وقت را به عنوان یک منبع در نظر بگیریم و مصرف کنیم همانطور که پولمان را خرج می کنیم. برای انجام کاری که یک ساعت وقت می خواهد

 

وقت پول است ؛ یک منبع یکبار مصرف. با این حال ، این یک روش احمقانه و نادرست برای فکر کردن به وقت و زمان است  

زمان یک منبع نیست . شما نمی توانید زمان را بگذرانید . زمان خودش تمام می شود  شما هیچ انتخابی در این موضوع ندارید . مهم نیست چه کاری انجام می دهید.

زمان جاری است به هر حال عبور می کند .مهم نیست شما یک چیزرا برای پنج سال آینده انجام دهید این پنج سال بدون توجه به آنچه که شما انجام می دهیدعبور می کند . در واقعیت شما هرگز در گذشته  یا آینده نیستید شما فقط در لحظه فعلی هستید.

حتی زمان گذشته را به یاد می آورید یا آینده را پیش بینی می کنید ، شما همچنین به این خاطرات در حال حاضر فکر می کنید که همه شما هم اکنون هستید و هرآنچه شما از آن بهرمند می شوید . ولی نمی توانید زمان را کنترل کنید اما می توانید لحظه لحظه فعلی خود را کنترل کنید .همه چیز درست همین الان است گذشته ای ؛آینده ای نیست.

بنابراین تنها چیزی که وجود دارد موقعیت فعلی می باشد پس چه معنی می دهد که درمورد ساختن اهداف بلند مدت صحبت کنید ؟چطور هرچیزی را موفق به انجام آن شویم؟

 اولا درک کنید که فقط می توانید هر چیزی را در لحظه فعلی بدست آورید  و فقط می توانید از دستاوردهای فعلی لذت ببریدوبه آن دستیابی داشته باشید. شما نمی توانید از چیزهای که در گذشته و آینده است لذت ببرید زیرا شما هرگز آنجا نیستید این روشن و واضح است آیا این طور نیست؟  اما اکثر افراد با این واقعیت ناسازگاری دارند .

بدست آوردن هدفی که براساس یک مدل نادرست از واقعیت بنا شده است خیلی دشوار می باشد چنین هدفی مطمئنا یک نزاع  مشکل دار است. هدف از تنظیم کنترل آینده نیست.این بی معنی است زیرا اینده فقط در تصور شما وجود دارد تمام ارزش تنظیم هدف این است که کیفیت واقعی لحظات حال حاضر شما را وهمچنین تعیین اهداف، وضوح و روشنی اهداف و تمرکز شما را در حال حاضر بهبود بخشد .

هروقتی شما هدفی راقرار می دهید همیشه از خود بپرسید چطور این هدف را تنظیم کنم که واقعیت الانم را بهبود بخشد. اگر هدف نتواند واقعیت فعلی شما را بهبود دهد آن هدف بی معنی است  و شما ممکن است آن هدف را رها کنید. اما اگر هدف همزمان که شما درمورد ان فکر می کنید وضوح، تمرکز و انگیزه بیشتری به زندگی شما دهد ان را حفظ می کنید.

بسیاری از مردم اهدافی را تنظیم می کنند و سپس فرض می کنند که مسیر رسیدن به اهداف نیازمند رنج و فداکاری است در صورتیکه   که این یک دستوالعمل برای شکست است .

یک ایده بهتر این ایست که  یک هدف را تنظیم کنید و به تاثیر آن  برواقعیت کنونی خودتوجه داشته باشید..اهدافی را قرار دهید که هر وقت در مورد آنها فکر کنید حاصلشان  بر زندگی شما تاثیرمثبت داشته باشد.

سودمندیش در مدت طولانی و قبل از اینکه به نتیجه نهایی و واقعی دست یابید در حالی که به انها فکر می کنید تاثیر مثبت بر زندگی شما دارد.

تنظیم اهداف را به عنوان راهی برا ی ارتقای واقعیت کنونی خود نه به عنوان راهی برای کنترل آینده خود قرار دهید .

فرض کنید شما یک هدف برای شروع کسب وکار خود تعیین می کنید شما  نقاط آینده را تصور می کنید که درآن شما رئیس خودتان  و ازان لذت می برید انجام آنچه که شما دوست دارید و درامد عالی از ان بدست بیارید .هیچ اشتباهی دران نیست .

سپس شما  در مورد اینکه چقدر کار خواهید کرد و خطراتی که با ان مواجه هستید و سایر افکار دلسرد کننده اند فکر می کنید.شما درحال حاضر باقی مانده اید و درآینده زندگی می کنید که فقط یک توهم است .

خودتان را به حال حاضر برگردانید و بدانید که هیچ کدام از این ها رخ نداده اند شما فقط آنها را بزرگ ساخته اید.

تصور شما از چیزهای که حتی ندارید آن را درست می کند  چقدر احمقانه است. و تصورات شما به هرحال دقیق و صحیح نیست.

اکنون این را امتحان کنید : فکر کنید در مورد کسب وکارشغلی خود ، وقتی هر چیزی به صورت یکنواخت اجرا شود چقدر عالی خواهد بود.

اکنون در نظر بگیرید در حال حاضر باقی ماندید . چگونه این هدف می تواند زندگی شما را بهبود بخشد یک سال از حالا نیست پنج سال هم نیست حتی فردا هم ؛ حال حاضر همین دقیقه است.

 هدف از شروع کسب وکار شغلی برای شما در اینجا و در حال حاضر چه می باشد ؟ آیا آن به شما امید می دهد؟ ایا آن برای شما الهام بخش است ؟ آیا آن وعده حل بعضی از مسائل جاری را می دهد.

اجازه دهید این افکار از طریق هوشیاری و آگاه کردن بر ای چند لحظه شما را حرکت دهد. فکر کنید چطور این هدف را آغاز کرده اید .هم اکنون به زندگی شخصی شما بهبود می بخشد. البته اگر نمی توانید بهبودی مشاهده کنید هدف را رها کنید و به دنبال هدف متفاوتی باشید.

در مورد بعضی از اهداف فکر و تمرکز کنید اگر  تخیلات پیچیده ای نمی باشد .

آیا شما می خواهید مقدار معینی وزن کم کنید ؟ برای لذت بردن از یک رابطه جدید؟ همچنین برا ی لذت بردن از بدست آوردن مقام و یا شغل بهتر؟ تصورات عذاب آور و ناراحت کننده را در مسیر کسب این اهداف متوقف کنید وتصور  خود را به آسایش   اینکه چطور هر هدفی می تواند در حال حاضر زندگی شما را بهبود بخشد متمرکز کنید.

در حال حاضر فکر شما در مورد آمادگی جسمانی چیست ؟ فکر شما برای پیداکردن همسرچیست؟

چه فکری برای انجام یک شغل دارید؟

همانطور که شما در مورد اینکه چطور اهداف واقعیت زندگی شما را بهبود می بخشد فکر می کنید ؛سرانجام احساسات شما برای انجام یک عکس العمل برانگیخته می شود. در همان زمان شما مجذوب منابعی خواهید شد که برای رسیدن به اهداف در زندگی به شما کمک می کند ، نیازی نیست که شما خودتان را مجبور کنید.شما به طور طبیعی کشف می کنید اقدامی را که باید  انجام دهید و تمرکز خود را به جلو ادامه دهید .

شما در مورد یک هدف هنگامی  فکر می کنیدکه  به شیوه ای  به شما انگیزه  دهد .به طور  طبیعی  شما شروع به انجام اقداماتی مطابق با هدف خواهید کرد.

هنگامی که شما اهدافی را تعیین می کنید که کیفیت واقعیت  حال حاضر شما را تغییر دهد رسیدن به نتیجه نهایی چقدر طول می کشد چه اهمیتی دارد ؟

خواه یک هفته یا 5 سال طول بکشد مجزا است کل مسیر جدا و سرگرم کننده است  مهمتر از همه اینکه شما احساس شادی می کنید و این لحظات واقعا عملی می شود بنابراین باعث می شود شما عمل لذت بخشی   انجام دهید .بنابراین شما بسیار خالق هستید.

شما هر هدفی را که انتخاب کنید به وسیله تمرکز بر خیال آینده ،مسیر رنج و سختی را پیش بینی می کنید یا اینکه می توانید هدف را به امید شور و شوق و انگیزه جدید تزریق کنید .  حتی اگر به نظر می رسد که شما اهدافی را برای آینده تنظیم می کنید ،شما واقعا اهداف را برای حال حاضر تعیین می کنید بهتر است که این را بدانید  که راحت و لذت بخش تر خواهد بود که به اهداف خود برسید .

اگر این طرز تفکر هدف را اتخاذ می کنید می توانید برنامه ریزی های مختلفی  انجام دهید.

اندازه و وسعت هدف اهمیت بیشتری پیدا می کند .

چه چیزهای تاثیر بر هدف لحظه الان شما دارد

مهمترین عواملی  که تاثیر می گذارد بر اهداف  الان شما وقتی که شما در مورد آنها فکر می کنید  .

وقتی که شما واقعا این مفهوم را درک می کنید به جای فقط یک مجموعه از اهداف و ترجیحا بی ارتباط ،ماموریت مادام العمر را  شروع می کنید.

مهم نیست که آیا ماموریت شما در زندگی بدست می آید یا خیر . مهم این است که اثر آن بر واقعیت کنونی شما چیست .

بنابراین شما می توانید آزادانه احساس امیدواری واقعی به این ماموریت بزرگ داشته باشید ، حتی یکی از آنها ممکن است در  طول زندگی شما غیر قابل دستیابی باشد .

به مدت طولانی این ماموریت برای شما الهام بخش و محرک است . در صورتی که ماموریت آنقدر بزرگ است که شما را تضعیف می کند آن را رها کنید ، اما اگر واقعا به شما الهام بخش است آن را دنبال کنید .

من توصیه می کنم فکر کردن به اهداف Smart    را رها کنید .

Smart   =  مشخص ، قابل اندازه گیری ، اقدام گرا ،تحقق گرا و محدود به زمان است (تغییرات زیادی در این مدل وجود دارد )

این مدل به نظر هوشمندانه است اما بر مبنای درک نادرست زمان است . به جای فکر کردن به اهداف خود به عنوان پروژه های زمان بندی شده ،هر هدف را با توجه به تاثیر آن  بر  واقعیت کنونی  خود در نظر بگیرید .

من می دانم که این یک راه کاملا متفاوت برای تفکر در مورد اهداف است .

بنابراین آن طبیعی است که شما به آن مقاومت کنید با توجه به اینکه شما با مدل های محدود به زمان به طور دقیق  هدف انجام داده  باشید . بنابراین از خودتان بپرسید : آیا مدل هدفگرار  برای الان شما مناسب است ؟

در مقیاس 1 تا 10 چگونه می توانید عملکرد خود را در تنظیم و دستیابی به اهداف مهم خود ارزیابی  کنید ؟

من شگفت زده خواهم شد اگر شما بالاتر از 5 شوید ، برای کسب بهترین راه حل خودتان را  مجبور  نکنید .

کل نمونه ها با یک شکست آغاز می شود .

این به مانند تلاش برای به حرکت در آوردن یک ارابه با چهار چرخ می باشد . شما نیازی نیست که به سختی هل بدهید.

شما نیاز به یک ارابه چرخ های گرد دارید . چهار چرخ ارابه بخاطر اینکه  ظاهر مشخصی دارد به نظر می رسد واقعا لیز و راحت است و کار کردن با آن بسیار عالی است .

اما  در واقعیت خودتان قضاوت نهایی بکنید  .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نعمت الله دوستی نوری

هدف ها در درون عادت ها

هدف ها در درون عادت ها

هر زمانی که یک هدف جدید را تعیین می کنید ؛ بعید است که آن را بدست آورید مگر اینکه  عادت های قبلی تان از آن حمایت کند. اگر هدف شما در اجزا، گرفتار عادت های جاری شما می شود، شما نیاز دارید که عادت های خود را تغییر دهید تا به این ترتیب شما به اهداف خود برسید. فرض کنید شما نوشتن یک کتاب را به عنوان یک هدف خود تعیین کرده اید.

اما شما تا کنون اساسا عادت به نوشتن به صورت منظم یا یه صورت ایده ال روزانه نداشته اید. به احتمال زیاد شما هرگز کتاب را کامل نخواهید کرد. این هدف تنها چندسال است که در لیست کاری شما قرار دارد.

فرض کنید شما هدف خود را ترک کردن شغل خود و اداره کردن کسب و کار اینترنتی بدارید.؛ اما شما عادت به توسعه وب سایت ندارید. این به سادگی یک نقشه خیالی باقی می ماند.

غلبه کردن بر عادت ها نشان می دهد که بالاتر از هر کار روزانه است عادت ها را برای حمایت از اهداف خود شناسایی کنید.

هنگامی که یک هدف جدید برای خود تعیین می کنید که فعال هستید در مورد آنچه عادات شما را قادر می سازد که به صورت منظم این هدف  را ترغیب کنید فکر کنید نتیجه آن مانند انجام یک معامله است. معمولا خوب است در مورد اصلاح عادت روزانه، به ویژه برای اهداف بزرگ فکر کنید.

برقرار کردن عادت های روزانه نسبت به عادت های متداول آسانتر است. برای جزئیات در مورد موفقیت در اجرا درآوردن عادت های نامنظم ؛ به مقاله (چطور عادت های روزانه ی که کامل نیست را حفظ کنیم ) مراجعه کنید.

همچنین عاقلانه است که شما در مورد شرایط عادت های ساده فکر کنید نه چیزهای فوق العاده  و پیچیده

 شما می توانید همیشه عادت های پیچیده را بعدا اضافه کنید اما تمرکز اصلی خود را بر بدست آوردن عادت های پایه که با موفقیت  می توانید  برای اولین بار انجام دهید.

 اگر یکی از اهداف شما این است که یک کتاب بنویسید ، یک عادت ساده برای کار کردن بر روی کتاب حداقل یک ساعت در روز است . اگر شما بتوانید این عادت را انجام  و حفظ کنید تکمیل کردن کتاب شما عملا یک معامله انجام شده است . حتی اگر فقط شما یک روز از هفته را نوشتید  و دو هفته را رها کرده اید ، هنوز شما می توانید 250ساعت در سال روی کتابتان سرمایه گذاری کنید . همین انضباط ساده برای ساختن مهارتی به عنوان نویسنده حرفه ای کافی است . از خودتان بپرسید : کدام یک از انضباط های روزانه شما را قادر می سازد تا به اهدافتان برسید. پاسخ به این سوال شما، می گوید که شما چه عادت های را باید انجام دهید.. اگر  شما بتوانید به طور شایسته این عادت ها را انجام و نگهداری کنید  به احتمال زیاد به اهداف خود می رسید موضوع فقط زمان است .(مشخص بودن و ویژه بودن)

عادت های مشخص خود را بوجود آورید زمان ، مکان و چگونگی پیاده سازی آن را شناسایی کنید هیچ چیز را به شانس رهانکنید.

اگر قصد شما   ورزش  روزانه را به عنوان هدف کاهش وزن دارید، مشخص کنید چه زمانی ورزش کنید  و چه مدت، جایی که ورزش خواهید کرد و اینکه چه نوع فعالیتی را انجام دهید. انجام دادن یوگا در اتاق زندگی خود از ساعت 4صبح تا 4.45صبح یک عادت واضح و خوب روزانه است.

اضافه کردن رفتن به ورزشگاه به لیست کار فردا برای انجام عادت آشکارو واضح نیست. یکی از اساسی ترین خصوصیات عادت، زمان است .برای هر عادت جدید ، باید در آن زمان را قرار دهید . جدا کردن یک قطعه زمان اختصاصی صرفا بخاطر عادت جدید. حتی اگر عادت جدید نیاز به هیچ زمان اضافی بر حفظ نیاز ندارد. به مانند عادت گاز نگرفتن هیچ ناخنی از شما.

هنوز هم نیاز به زمان اختصاصی برای عادت دارید. با یک آزمایش 30روز شروع کنید.

از طریق یک روش 30روز با شروع دوباره (دوباره شروع کردن روبه جلو یاعقب تر) عادت جدیدتان را شروع کنید  این روش دارای یک میزان موفقیت بالا است و می تواند تقریبا برای هرعادتی که می خواهید انجام دهید سازگار باشد ( برای جزئیات بیشتر در مورد انجام این مقاله 30 روز تا موفقیت را مشاهده کنید  برای رسیدن به رکورد کامل و بدون عیب و نقص با عادت 30روز متوالی تمرکز کنید.در مورد روز 31روزه هم نگران نباشید اگر شما بتوانید به روز انجام دهید معمولا می توانید از کنار آن بگذرید زیرا آن عادت تا آن زمان به صورت اتومات منظم خواهد بود.

حتی اگر بعدا شما یک وقفه داشته باشید ؛ عادتی که شما حداقل 30روز کامل به صورت متوالی انجام داده اید ساده تر خواهد بود که عادت را دوباره برقرار کنید. زمانی که شما دوباره شروع می کنید حداقل شما می دانید که قادر به انجام آن30روز و فراتر ازآن هستید زیرا شما قبلا آن را انجام داده اید.

رفع کردن تداخلات

هرگونه موانعی که ممکن است با عادت جدید شما مواجهه شود . ملزم کنید خود را  به برنامه ریزی مشترک با زمانی که بصورت اختصاصی برای عادت خود اختصاص داده اید.دیگران را مطلع کنید که این زمان گرفته شده و اجازه ندارند در این زمان مزاحم شما شوند اطمینان حاصل کنید که تمام تجهیزات و لوازم مورد نیاز برای اجرای عادت را داشته باشید.

شما نمی خواهید  روز اول را با شور و شوق زیاد شروع کنید فقط برای اعمال  مهم اقدام کنید.

قبل از آغاز برای خودتان مزیت های زیادی قراردهید. مقاله تغییر عادت را مطالعه کنید تا مانند بازی شطرنج اطمینان حاصل کنید و تغییر روش برای ابتدای بازی ، وسط بازی و پایین بازی محاسبه کرده باشید.  با حرکت سریع بخاطر مات کردن شاه رقیب ممتاز خود و قرار دادن خودتان در موقعیت نامناسب از روز یکم خودتان را گرفتار نابودی و سقوط نکنید.

شناسایی پشتیبان عادت ها

برای شناسایی عادت ها که از عادت اصلی شما حمایت می کند زمان صرف کنید بدین وسیله از هدف اصلی خود خیلی خوب حمایت کنید. به عنوان مثال : اگر می خواهید عادت های غذایی  روزانه خود را تغییر دهید شما همچنین نیاز دارید تا عادت خرید کردن از فروشگاهتان ر ا تغیر دهید تا اطمینان حاصل کنید که غذای درست خرید می کنید.

این امر مخصوصا اگر رژیم غذایی جدید شما مقدار زیادی از محصولات تازه را شامل شود مهم است . مثال دیگر : اگر شما می خواهید یک وبلاگ موفق ایجاد کنید ، نوشتن یک عادت مهم روزانه است اما برای نتایج مطلوب ؛ ممکن است شما بخواهید برای هر روز زمانی از وقتتان را برای پیشرفت  کارتان بصورت عالی بگذرانید.  این امر به ویژه هنگامی مهم است که شما فقط قصد شروع دارید و به سختی مطلبی را در مورد وبلاگ می دانید . در صورت امکان بر تمام عادت های اصلی خودتان و تمام نقش عادت های حیاتی خود در هر زمان که به شما نسبت داده می شود کار کنید.

اگر رسیدگی شما بیش از حد زیاد است ابتدا بر روی عادت های حمایتی کار کنید . اگر شما بخواهید می توانید از طریق 30روز آزمایش متوالی انجام دهید. هنگامی که عادت های حمایت کننده در جای خود قرار گیرند می توانید عادت اصلی را حل (برطرف) کنید.برای مثال برای اولین بار شما می توانید عادت بازگرداندن آشپزخانه خود به مواد غذایی سالم هر سه شنبه شب انجام دهید. سپس شما می توانید عادت آماده کردن غذا برای هر روز (برای کاهش میل به خوردن ) انجام دهید و در نهایت شما می توانید عادت به تغییر رژیم برای آنچه که می خواهید انجام دهید. این پیشرفت ساده می تواند در مجموعه از عادت های حمایتی متصل شودتا به شما در دستیابی به اهداف کاهش وزن و سلامت کلی بهتر کمک کند.

 عمل به تعهدات خود به صورت علنی

اگر شما  به شوق و انگیزه اضافی برای وضعیت موجود آزمایش 30روزه نیاز دارید، از سایر افراد که درگیر کمک به شما هستند خواهش کنید. به عادت جدید خود به صورت علنی متعهد باشند. برای خود یک یادداشت (ثبت) قرار دهید . بنابراین خارج شدن ازآن سخت تر می شود بسیاری از افراد در آخرین 30روزه آزمایش در جلسه (فورم)محل اجتماع عموم به بحث و گفتگو و اظهار نظر می پردازند بعضی از افراد نیز بصورت روزانه نظرات خود را می گذارند و بروزرسانی می کنند.

 این یک ایده بسیار عالی است زیرا مسئولیت پذیر بودن (پاسخگو) بودن را افزایش می دهد. وقتی که شما می دانید که فرآیند پیشرفت شما را از بیرون مشاهده می کنند احتمال ضعف و شلی کمتر است . این کافی نیست شما با شغلی شرط یا عهد و پیمانی ببندید که اگر شما موفق نشوید نتیجه اش برای او (دیگران) خیلی مهم باشد.

 بعضی از کارهای  خود را به صورت مشترک انجام دهید  تا از این طریق مطمئن شوید بهترین کار را انجام می دهید. این نوع استرس (فشار) مثبت می تواند خیلی انگیزه دهد بخصوص اگر شما بعضی وقت ها تنبلی  می کنید.

 

عادت ها در مقابل اهداف یک مثال شخصی

یکی از اهداف حرفه ای من در این سالها ، توسعه و انتشار خط تولید محصولات قابل دانلود در انواع موضوعات رشد شخصی هست. این یک هدف بزرگیست که به سرمایه گذاری زمان قابل توجهی نیاز دارد متاسفانه  روال کاری من در حال حاضر این هدف را کاملا پشتیبانی نمی کند.

من اطلاعات و تجربه زیادی در فروش محصولات  آنلاین دارم من در چندین سال فروش بازی رایانه ای را انجام داده ام  .بنابراین من در حال حاضر دانش ایجاد  و انتشار محصولات قابل دانلود را در اختیار دارم  همچنین به یاد داشته باشم که ریتم روزانه من تجربه و توسعه انتشار بازی های جدید بوده و این بسیار متفاوت از روال فعلی کار من است که برانتشار محتوا خیلی کوتاه تمرکز دارد.

دستیابی به این هدف مستلزم آن است که زمان و انرژی جدی در توسعه محصول سرمایه گذاری کنم . اما من تا این زمان در موقعیت خوبی قرار نداشتم که عادتهای لازم را اجرا کنم من نیاز به خلق این هدف در واقعیت دارم.   من موفق به نوشتن یک کتاب آموزشی شدم اما آن یکدفعه منتشرشود و خط تولید کامل نبود.

 ازاین هفته قصد دارم هر هفته چندین ساعت به پیشرفت دانش محصولات جدید اختصاص دهم . ابتدا برنامه ریزی کرده ام یک برنامه صوتی قابل دانلود را ایجاد کنم همچنین دوست دارم کتاب های بیشتری بنویسم . اما  قصد دارم در ابتدا حداقل یک برنامه صوتی منتشر کنم.

برای رسیدن به این هدف باید عادت های روزانه من اساسا تغییرکند در اینجا برخی از تغییراتی که من باید انجام دهم.

1-به طور پیوسته هر روز ساعت 5صبح بیدارشوید اما به جای رفتن به ورزشگاه ، مستقیم به دفتر محل کار بروم تا کار روزانه ام را شروع کنم . اهداف و برنامه هام را مرور کنم و هر روز هفته 30/5صبح به کار های توسعه محصول بپردازم.

2-هر صبح روزهای هفته را برای توسعه محصول خود اختصاص دهید ، مرتب تا زمان ظهر کار کنید  من معمولا نهار را در ساعت 1می خورم  با چند تنفس کوتاه، با این حال من باید به طور اطمینانی 7-6ساعت در روز را باید به توسعه محصول اختصاص دهم. اگر احساس استرس و فشار زیاد داشتم من می توانم همیشه ازساعت ها کم کنم یا برای نیاز روز اضافی تر در نظر بگیرم.

3-هر روز یک ساعت را برای نوشتن یا اصلاح مطالب جدید در وبلاگ اختصاص دهم من می توانم مطالب کوتاه بیشتر یا مطالب بلند کمتری به صورت متوالی بنویسم. نوشتن قطعات کوتاه تر با تغییر ریتم موضوعات وبلاگ من سازگار خواهد بود.

4- ارتباطات روزمره که حدااکثر 60دقیقه در روز زمان می برد محدود کنم از جمله ایمیل؛ تماس تلفنی؛ کانال گروهی و غیره این وظایف را بعد ظهر انجام دهم.

5-قبل از عصربعد از روز کاریم  و قبل از شام ورزش می کنم . توجه من به ورزش می تواند در خانه باشد در عوض اینکه به باشگاه بروم . این صرفه جویی در زمان رانندگی است.

6-کارهای بیرون را در ساعت 8 بعدظهر روزهای هفته انجام دهم(بخصوص سه شنبه ها) فروشگاها کمتر شلوغ هستند زیرا مردم در خانه ها تلوزیون تماشا می کنند. این عادت برای من 30دقیقه در مقابل انجام  به صورت معمولی جلوگیری می کند.

در حال اجرای کارهای بیرون در پایان هفته هستم . ممکن است کمی طول بکشد تا بتوانم عادت های جدید را به طور موفقیت آمیزی برای کمک به دستیابی به اهدافم انجام دهم .اما هنگامی که ترقی کنم می توانم محصولات جدید را با ریتم پایدار و مداوم اجرا کنم ، بمانند ریتم وبلاگ نویس اجازه دارم سال های سال صدها مقاله جدید بنویسم

 با اصلاح زمان بیشتر بوسیله کارهای زندگی روزه مره ام . من وقت بیشترو انرژی  خلاق تر را برای سرمایه گذاری در توسعه اطلاعات محصولاتم داشته باشم.

همچنین من می توانم به انتشار فرآوان محتوای رایگان مانند مقالاتف فایل های صوتی و خبرها کوتاه ادامه دهم ؛ اما من پیام های  پیچیده تر برای محصولات سازمان یافته ذخیره کنم.

وبلاگ نویسی یک رساله عالی برای بیان ایده های خاصی است اما یک رسانه ضعیف برای پوشش موضوعاتی است که بیش از حد بزرگ و پیچیده است . این یکی از دلایلی بود که من تصمیم گرفتم کتاب توسعه شخصی برای افراد باهوش بنویسم  نوشتن یک کتاب من را قادر به توضیح مهارتهای اصولی رشد شخصی در عمل بسیار بیشتر نسبت به اندک مقالات و فایل های صوتی می کند. در نهایت من قادر بودم بجای انشعابات خرد و ریز دور افتاده یک تصویر بزرگ را به اشتراک بگذارم

من از نتیجه نهایی خوشحال شدم . همانطور که اکثریت قریب به اتفاق از خوانندگان این کتاب بودند که این ترغیب کرد من محصولاتم را توسعه دهم.

سایر موضاعاتی که مغایراست با مطالب وبلاگ و فایل های صوتی قابل دانلود شامل مدیریت زمان، واقعیت درونی (ذهنی)،تضادها ، قانون جاذبه ، رژیم غذایی، تمرین همکاری در تصمیمات و خواب چند فازی بهتر است با محصولات به طور کامل ارائه شود این موضوغات به قدر کافی پیچیده است که یک مقاله با یک سری از مقالات  بدرستی عمل کنند.

 

چه اهداف را می توانیم با انجام چند عادت ساده روزانه موفق شویم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نعمت الله دوستی نوری

عادت های شما در نگاه بلند مدت

عادت های شما در نگاه بلند مدت

اگر امروز از زندگی خود راضی نیستید، بااین حال عادت های مشابهی که از قبل کسب کرده اید را ادامه می دهید، ممکن است سال آینده هم بیشتر از این ناراضی باشید  

 بسیاری از عادت  ها ممکن است الان تا حدودی برای شما رضایت بخش باشد اما تاثیرمثبتی در بلند مدت  ندارد.آنها لذت های موقتی یا نوعی فرار هستندو چیزی بیشتر از این نیستند. این عادت ها  تمایل خودکار به تداوم دارند اما همانطور که شما آگاه تر و منطقی تر می شوید اهمیت جایگزین کردن عادت های کوته بینانه را با آنهایی که بهترند ،را کشف می کنید.

در اوایل بیست سالگی ام تا 18 ساعت فقط بازی های ویدویی بازی می کردم ، عادتی که من ازآن لذت می بردم اما هیچ ثمره قابل توجهی در بلندمدت برای من نداشت. ( بجز تبدیل شدن به یک بازیگر حرفه ای) با جایگزین کردن این عادت ها با خواندن  و نوشتن ؛ من صدها بازی دیگر را بازی نکردم اما بیش از هزاران کتاب مطالعه می کردم  و بیش ازهزار مقاله ویک کتاب نوشتم و در مورد این حرفه احساس خوبی دارم .

به دقت در مورد تاثیر طولانی مدت عادت های فعلی خود فکر کنید. عادت های شما احتمالاً شما را به مسیری که به طور فزاینده ای رضایت بخش و یا به طور فزاینده ای ناامید کننده است، هدایت می کند.

اصلاح بسیار جزیی در مسیر زندگی تاثیر بسیار بزرگ و متفاوت بر زندگی 10 یا 20 سال دیگر شما خواهد گذاشت.شاید فکر کنید 10یا 20 سال زمان بسیار زیادی برای منتظر شدن باشند.ولی به هر حال این سالها می آیند و می گذرند شاید زمانی شما به گذشته خود نگاه کنید شاید با قدردانی از خرد و عقل شما ... یا باتنفر از کوتاه بینی در گذشته .

من اغلب به تصمیماتی که در 20 سالگی گرفته ام ، فکر می کنم احساس شادی می کنم که این تصمیمات چگونه مسیرمن و دیگران را تحت تاثیر قرارداده است. امیدوارم 60 سالگی ام هم قدردان افکار سنجیده ایی که من در 40 سالگی داشته ام باشد.

من 20 سال بعد خود را تصور کنید که به عادت های امروز شما نگاه می کند ،بیشتر از دو دهه را با عادت های که بر شما تاثیر گذاشته است و نتایج آنها در زندگی شما انباشته شده است را می بینید.

چه چیزی در عادت های شما است که من 20 سال بعد شما ستایش می نماید ؟

چه چیزی در عادت ها است که من 20 سال بعد شما به شما التماس می کند تا تغییر دهید ؟

ترجمه از محمد دوستی نوری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نعمت الله دوستی نوری

آیا شما می خواهید راحت باشید یا پیشرفت کنید؟

آیا شما می خواهید راحت طلب باشید یا پیشرفت کنید؟

در سفر اخیر به باغهای زیبای گل Keukenhof در هلند، در مورد انجام هرس گلها چیزهایی یاد گرفتم. همانطور که گل ها رشد می کنند گاهی اوقات تولید کنندگان گلها را هرس می کنند از نظر آنهااین کارباعث می شود گلها بیشتر انرژی خود را برروی رشد گل بگذارند و انرژی کمتری برای تولید بذر صرف کنند.گلها غنچه های باکیفیت بالاتر که نتیجه مورد مطلوب می باشد، تولید می کنند.

این مقیاسی خوب برای رشد شخصی است گاهی اوقات هنگامی که ما نتایج اولیه ایی در زمینه خاصی بدست می آوریم درنگ کردن در آن حوزه ورها کردن می تواند کاملاً مفید باشد. این می تواند بجای حل و فصل در مسایل درحوزه ایی که با آن احساس راحتی می نمایدو با نتایج قدیمی، انرژی را برای تلاش قوی تر در جای دیگر آزاد کند.

 پس از گذشت 10سال از اجرای کار بازی رایانه ای و کسب نتایج خرسند کننده، تصمیم گرفتم رها کنم و این زمینه را پشت سر بگذارم. این انرژی من را آزاد کرد برای اینکه در نوشتن و صحبت کردن در زمینه توسعه شخصی تمرکز کنم.اگر من در انجام کسب و کار قدیمی ادامه می دادم  بیشتر در این زمینه گرفتارتر می شدم.کاشتن دانه های بیشتر در آن زمینه، به معنای انرژی کمتر برای سرمایه گذاری در مسیر جدید و نتایج ضعیف تر بود.

 ممکن است هرس کردن دشوار باشد زیرا چیزی را که قبلا برای شما رضایت بخش و منطقی بوده ،می خواهید از زندگی خود حذف کنید به این امید که درکاری ،حتی بیشترازکار قبلی ،رشد کنید. اما اگر این کار را نکنید به راحتی می توانید رشد آینده خود را از بین ببرید  و انرزی بیشتری برای کاشت بذرهای بیشتری در مسیر قدیمی سرمایه گذاری می کنید. وقتی که از هرس کردن خودداری می کنید به طورحتم می گوید : این ها به همان خوبی قبل هستند ومن قصد دارم همین جا بمانم.

آیا می خواهید در جای که در حال حاضر هستید باشید ؟ اگر چنین است نیازی به هرس کردن نیست . اما اگر می خواهید بهتر عمل کنید و معتقدید که می توانید بهتر عمل کنید و رشد نمایید،درست مثل پرورش دهندگان گل در کوکهنوف، پس هرس کردن یک عمل منطقی و مهم می باشد.

برای آزاد کردن زمان و انرژی برای رشد در جهت های جدیددر آینده ، باید رضایت بخش بودن تنها رارها کنید این واقعا تزریقی مفید و اثربخش است.

 هنگامی که شما احساس می کنید زندگی پیش از حد راکد است سعی کنید کارهای که الان انجام می دهید با کارهایی که بعداً می خواهید انجام دهید را ترکیب نمایید در اکثر مواقع شما می توانیدبه صورت موقت، روال های روتین قدیمی را حذف کنید و تلاش کنید کارهای جدیدی را برای یک مدت امتحان نمایید.

به عنوان راهی برای ترکیب کردن کارها ،من از 23آوریل به طور مداوم سفر کرده ام . برای اولین بار به آلمان ، سپس هلند  و در حال حاضر در بریتانیا (در بخش Shoreditch  لندن هستم) و تا وقتی به وگاس برگردم یک ماه می شود در اروپا هستم . این نه تنها طولانی ترین سفرم به اروپابلکه طولانی ترین سفرم به دور از منزل است.

در طول این مدت من روال قدیمی که معمولا در منزل استفاده می کردم را رها کردم وسعی کردم کارها را بصورتی متفاوت برای مدتی انجام دهم . با  بلیطی یک طرفه وارد شدم فقط قسمتی ازسفر از قبل برنامه ریزی کرده بودم با وجود اینکه روش مبتنی در خانه ام منطقی و رضایت بخش بود با این حال تصمیم گرفتم مدتی آنها را رها کنم.  من دیگر نیازی به صرف انرژی برای مدت طولانی درآن مسیر را ندارم این به این معناست که انرژی بیشتری برای اکتشاف و رشد آزاد می شود اساساً چیزی که من هر روز انجام می دهم ( بیرون رفتن، کسب تجربیات جدید، ملاقات با افراد جدید، کاوش،یادگیری و رشد است.)

هنگامی که تقریباً به مدت زیادی در جایی ثابت می مانید .شما محصولاتی (بذری می کارید) به وجود می آوریدکه با گذشت زمان این محصولات (بذرها) پیشرفته تر و اصل آن قوی تر می شود. شما به طور فزاینده ایی غرق درکار یکنواخت و ثابت می شوید و این می تواند تغییر را برای شما خیلی مشکل کند. همچنین هر چقدر بصورت طولانی در یک مسیر باقی می مانید بیشتر افراد براساس موقعیت فعلی شما مرتبط خواهند بود. افکار و احساسات شما ممکن است بصورت تکراری و دایره ای باشد.

ذات درونی تان( محیط پیرامون شما) ممکن است بیشتر و بیشتر به کنترل روال روزمره شماکمک کند. خیلی زود متوجه می شوید که سالهای زیادی بر شما گذشته است، تغییرات در زندگی شما اندک است و این منطقه راحت و امن شماست.

اگر شما مکان (ناحیه) راحتی را دوست دارید و تمایل به ماندن در آنجا هستید این انتخاب شماست من ترجیح می دهم که بیش از حد در آن ناحیه امن نمانم.

به محض اینکه زندگی کمی راحت می شود. واحساس می کنم که دارم اسیر ماندن در ناحیه امن و راحت ام می شودم . بیشتر احساس می کنم که بایستی این ناحیه را ترک کنم و به سمت رشد قدم بردارم.

قدم برداشتن خارج از منطقه راحتی شما تعیین یک تجربه ناراحت کننده است اما می تواند رشد بیشتری نسبت به ماندن داشته باشد. در طی سفر اروپابه عنوان مثال هر روز چالش های جدیدی به وجود آوردم. مانند  اشتباه گرفتن پله ها رو به پایین در ایستگاه مترو کوانت گاردن (احساس می کردبالارفتنم از هسته زمین) اما با توجه به اینکه هر روز به بررسی و یادگیری می پردازم احساس می کنم هرروز شامل پیروزی های جزئی از نوعی است که من به ندرت در خانه تجربه می کرده ام .

رها کردن رضایتمندی ها به قصد پیشرفت بیشتر مسیر(روشی آسان برای دنبال کردن نیست؛ اما برای من مسیربسیار جذابی است. آیا شما هم احساس مشابهی دارید؟

 ترجمه از محمد دوستی نوری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نعمت الله دوستی نوری

کشف کردن بدون نیازمند بودن

کشف کردن بدون نیازمند بودن

آیا تابه حال شده است که به این فکر کنید که دنیا از شما چه چیزی را می خواهد به معنی اینکه چه چیزی را می خواهید به او بدهید ؟

وقتی که به هدف زندگی خود فکر می کنید تمرکز اصلی بر این است که اساساً چه چیزی را شما می توانید فراهم نمایید؟ آیا هدف شما از این نشات گرفته است که چه چیزی را می توانید به دنیا بدهید مثل به اشتراک گذاشتن موسیقی یا مربی گری نمودن برای افرادی که دوست دارند شما معلم آنها باشید؟

آیا تمرکز خودتان را بر قسمت دستور و نیاز گذاشته اید اما از یک نگاه بالاتر چه چیزی را خواهید دید؟ آیا شما تمام تمرکز خود را برای برآورده کردن نیازها به صورت کلی صرف می نمایید؟ آیا شما حس می کنید که بایستی ایجاد کننده صلح  در دنیاباشید به خاطر اینکه دنیاز به صلح نیاز دارد؟ آیا شما می بایست افراد را از خواب بیدار نمایید به خاطر اینکه دنیاز نیازدارد تا مردم بیدار گردند؟ آیا شما می خواهید معلم شوید چونکه دنیا به تحصیل و آموزش نیاز دارد؟

تصور کنید که دنیا نیاز ندارد تا شما تغییری در آن ایجاد نمایید ،‌شاید همین جوری که هست برایش خیلی هم خوبه .

وقتی من جوان بودم اغلب هدف زندگی ام را به صورت نیاز به انجام کاری برای دنیا تفسیر می کردم من نیاز داشتم تا هدایایی به دنیا بدهم یا نیاز داشتم تا به دنیا کمک کنم تا تغییری در آن صورت گیرد یا هردو . من مجبور بودم تا یک نیاز جهانی را پیدا کنم و سعی کنم تا آن را برطرف یا تکمیل نمایم

اما وقتی سعی می کردم تا این چنین کارهایی را انجام دهم حس می کردم که اصلاً‌انگیزه ندارم و حال این که چنین کار یا کارهایی را انجام بدهم وجود نداشت . بر روی کاغذ خیلی خوب به نظر می رسیدندو معرکه بودند.

زمانی که تغییرات بزرگی را در زندگی خودم تجربه کردم و قدرت الهام در زندگی من خیلی قوی بود من حس می کردم که دارم به یک صدایی جواب می دهم . اما این صدای برآوردن نیاز یا به اشتراک گذاشتن هدیه ایی نبود. دعوت به کشف کردن بود. اگر دنیا نیاز به چیزی از طرف من داشته باشید فقط این می تواند باشد که بهش کمکش کنم تا کشف گردد. به من احتیاج ندارد تا مشکلاتش را برطرف نمایم ، شفا بدهم یا آنرا به کلی متحول نمایم .

دنیا دعوت نامه های زیادی برای ما برای کشف کردنش می فرستد اما این دعوت ها را خیلی خیلی پیچیده می کنیم ما لایه های زیادی بر روی این درخواست ساده برای کشف کردن قرار می دهیم مثل نیازهای اضافی . ما پول می خواهیم . ما رابطه می خواهیم ما تناسب اندام می خواهیم.

مثل دعوت به یک مهمانی می باشد که ما خودمان را با سوالهای بی مورد دچار استرس و تنش می نماییم من چه لباسی را باید بپوشم ؟ چه افراد دیگه ایی در مهمانی خواهند آمد؟ چه هدیه ایی من می بایست با خودم ببرم ؟ کل مهمانی به درستی برگزار خواهد شد. نیازهایی که ما به آن اضافه می کنیم ،‌نامناسب اند و به خاطر آنها کل مهمانی را هم از دست می دهیم .

خیلی ادعا می کنند : من نیاز دارم که پول در بیارم ، تناسب اندام خودم را بسازم ،‌یک فرد بسیار زیبا را جذب کنم ، چیزی به دنیا بدهم و بعد از آن است که شاید من بازنشسته بشم و‌ما بقی عمرم را برای کشف کردن چیزهایی صرف خواهم نمود که دوست دارم آنها را تجربه کنم.

اما اگر ما فقط برای کشف کردن به جای چسبیدن به چیزها برویم در می یابیم که مسیر پر از وفور منبع و ثروت است بدن ما همین الان هم متناسب است و بهترین رابطه ها وقتی در مسیر حرکت هستیم به جریان زندگی ما وارد می شوندما پیش نیازهای زندگی خود را به دست می آوریم بدون اینکه آنها را پیش نیاز فرض کرده باشیم .

وقتی نیازهای خود را بر طبقه بالای کشف کردن های خود با قراردادن بی نهایت "مجبور بودن " ها قرارداده اید لحظه ایی مکث کنید و از خودتان این سوال را بپرسید چه نوع کشف کردنی را من دارم به تاخیر می اندازم ؟

زمانی که تمام نیازهای شما برآورده شوند و شما آماده می شوید تا زندگی بدون نیازمند بودن خود را شروع کنید چه کارهای را می خواهید انجام دهید؟ چرا همین الان آنها را انجام نمی دهید ؟ و اجازه نمی دهید تا نیازهای شما در طول این مسیر به صورت طبیعی برآورده شوند؟

وقتی شما نیازمندید دنیا هم انگاری بیشتر نیازمند و محتاج است . اگر شما نیاز مند و محتاج هستید انگار تمام افراد بایستی همین نیازها را داشته باشند بنابراین این طوری می شود که تمام دنیا نیازمند می شود. و زندگی شما برمبنای نیاز تعریف می گردد – آنچه شما از خودتان نیاز دارید ؟ آنچه شما از دنیا نیاز دارید ؟ آنچه دیگران از شما نیاز دارند؟ و آن نیازهایی که هنوز در این دنیا برآورده نشده اندو ....

اما اگر نیاز شما، فقط یک فکر باشد؟ اگر شما بدون اینکه نیاز باشد این تصویر را بر روی واقعیت دنیا برای خودتان ساخته اید؟

اما اگر هیچ پیش نیازی وجود نداشته باشد؟ اما اگر شما مجبور نباشید که هیچ کاری را در اولویت اول انجام دهید ؟ اگه بتونید که همین الان ،‌دنیا را کشف کنید؟ اگردر طول این کشف کردن خود شما به این برسید که نیازهای خودتان را هم بتوانید برآورده کنید چه اتفاقی می افتد ؟ شما احتمالاً حتی متوجه نخواهید شد که آنها نیازهای شما بوده اند. آنها موضوع خاصی نبوده اند. آنقدر که شما در کشف کردن های خود غرق شده بودید؟

وقتی شما دنیا را با قلب خود کشف و تجربه می کنید و از زیادی حساسیت نشان دادن به احتیاج های خود دست برمی دارید آن گاه است که ما به دعوت زندگی با یک "بله" ساده به جای "باشه اما ...." جواب می دهیم و زندگی به شما "بله می توانی ادامه دهی " به جای "باشه ما منتظر می مونیم تا شما آمادگی لازم را پیدا کنی" جواب خواهد داد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نعمت الله دوستی نوری

چقدر شما به گوش به فرمان هستید؟

چقدر شما به گوش به فرمان هستید؟

در اوایل سال 1960 میلادی پروفسوری از دانشگاه Yale به نام استانلی میلیگرم یک سری از آزمایش ها به نام آزمایش های روان شناسی معروف را برای سنجش میزان گوش به فرمان بودن مردم نسبت به یک قدرت ،‌ترتیب داد. داوطلبی به آزمایشگری کمک می نمود تا بر آزمایش ساده ایی  که بر روی فرد هدفی  که در اتاق دیگری انجام می داد،‌نظارت داشته باشد. کارت هایی برای مشخص شدن نقش هر داوطلب مشخص شده بودند.اما این کارتها به نوعی جعل شده بودند که داوطلب واقعی همیشه نقشی که مد نظر آزمایشگر بود را به عهده می گرفت. و نقش دیگر به یک بازیگر واگذار می شداین به داوطلبان این حس را می داد که آنها به صورت اختیاری دارند نقش خود را انتخاب می کنند.

فرد هدف (فرد بازیگر نقشه )توسط داوطلب شنیده می شد اما دیده نمی شد.هر وقت که سوالی که از بازیگر- نقشه پرسیده می شد و او جواب اشتباه می داد فرد آزمایشگر به فرد داوطلب دستور می داد تا با فشردن دکمه کنترل فرمان  که در اختیار او بود به فرد بازیگر- نقشه شوک بدهد . این شوک ها با مقدار ولتاژ بسیار خفیفی در آغاز کار شروع میشد، اما هر سوال اشتباهی که فرد بازیگر- نقشه می داد شوک ها به میزان 15 ولت افزایش داده می شد با به حد نهایی خود یعنی 450 ولت برسد. شوک ها به صورت تقلبی یا الکی بودند بنابراین هیچ فردی آسیب نمی دید اما بازیگران این موضوع را که شوک ها الکی هستند را خبر نداشتند.

همانطور که شوک ها نظارت می شدند، فرد هدف در اتاق بغلی (توسط فرد داوطلب شنیده می شده ولی دیده نمی شده است) ابراز ناراحتی را مطابق به شدت شوک وارد شده می نموده است که این رفتارها شامل شکایت کردن از وضعیت قلب ، جیغ کشیدن بلند و بلندتر و کوبیدن خود به دیوار بودند.پس از گذشت ولتاژ از میزان مشخصی فرد دریافت کننده شوک کاملاً ساکت می شده است (برای شبیه سازی بیهوش شدن یا مرگ ) . حتی با رسیدن به این مرحله هم داوطلب دستور داده می شد که به شوک هایی که به او دستور داده شده بود ادامه بدهد.

آزمایش میلیگرم برای این طراحی شده بود که افراد عادی تا چه میزانی پیش خواهند رفت ؟ و در چه نقطه ایی آنها از دادن شوک بیشتر سر باز خواهند زد برخلاف اینکه توسط فرد آزمایشگر به آنها گفته شده است که این کار را ادامه دهند؟

اگر شما تا به حال این آزمایش را خبر نشنیده اید میزان پیش بینی شما چقدر خواهد بود ؟ چه درصدی از مردم این راه را تا آخر پیش خواهند رفت؟

قبل از اینکه اولین آزمایش انجام گردد . نظرسنجی از بین دانشجویان ارشد روانشناسی که توسط اقای میلیگرم انجام شداین را می گفتند که 1.2 درصد از افراد داوطلب آزمون این کار را تا آخرین ولتاژ یعنی 450 ولت برسانند. آنها انتظار داشتند که 99 درصد مردم قبل از این ولتاژ این کار را متوقف کنندو برداشت آنها بر این بود که بیشتر مردم تا این حد Sadistic(یعنی فردی که از زجر دیگران لذت می برد) نیستند.نطرسنجی از پروفسور های روانشناسی ،این را بیان کرده بودند که حدود 0.1 درصد از مردم تا ولتاژ 450ولت خواهند رفت. یعنی 99.9 درصد مردم قبل از این نقطه متوقف خواهند شد.

اما نتیجه واقعی این آزمون چه بود؟

در واقعیت ، 65 درصد از داوطلب ها تا نقطه انتهایی آزمایش را رفته بودندبه معنی اینکه نه تنها دکمه ولتاژ 450 ولت را نه یک بار بلکه 3 بار پشت سرهم فشار داده بودند.

این آزمایش به دفعات بسیار تکرار گردید ولی بازهم نتایج همین بود حتی زمانی که آزمایش به روزرسانی گردید تا خطوط اخلاقی آزمایشگاهی سخت تری را هم در نظر بگیرد .محدوده قابل قبول این آزمایش حد 61-66 درصد بود واین به این معنی است که بیشتر مردم با یک نظارت ساده تا 450 ولت را ادامه می دهند.

خود میلیگرم 19 عامل تاثیر گذار در این آزمایش را که خودش هدایت کرده را گزاش می نماید. با تشدید عوامل مختلفی نظیر اینکه آیا مشارکت داوطلب همکار (که توسط یک بازیگر انجام می شود) اعتراضات شدیدی را مطرح کندوپایان داد، یا اینکه تا پایان آزمایش اطاعت کند، به این نتیجه رسید که میزان به دست آمده ، می تواند بالا یا پایین برود در یکی از این ترکیب ها او توانست به محدوده قابل قبول 92.5 درصد برسددر حالیکه در ترکیب دیگری او توانست این محدوده قابل قبول را به 10 درصد کاهش دهد . تاثیر فشار هم سن و سال ها در نتایج به دست آمده بسیار بسزا بود .

در حقیقت محدوده قابل قبول برای مرد و زن یکسان بود به نحوی که داوطلب های زن نه بیشتر نه کمتر از داوطلب های مرد بودند.

به جای اطاعت کورکورانه یا انتهای سادیسمی بودن ،به داوطلب معمولاً می بایست کمک می شد تا از یک نقطه ایی بالاتر رود که این حد ولتاژ 135 ولت بود. در جواب هر کارعملی که توسط داوطلب شنیده یا دیده می شد، آزمایشگر به داوطلب دستور می داد تا به کارش ادامه بدهد با بیان جملات زیر:

1-      لطفاً ادامه دهید.

2-      آزمایش نیاز دارد تا شما ادامه دهید

3-      این کاملاً ضروری است تا شما ادامه دهید

4-      شما انتخاب دیگری ندارید . شما می باید ادامه بدهید

اگر داوطلب 5 بار از اجرای فرمان ها سرباز می زد بنابراین آزمایش متوقف می شدو البته آزمایش پایان داده می شد اگر یک داوطلبی به صورت شدیدتری اعتراض می کرد مثل بلند شدن و بیرون رفتن از اتاق ، بنابراین آزمایشگر جواب نه را برای این داوطلب منظور می کرد اما به راحتی این کار را انجام نمی داد.

البته چند جواب ویژه بودند که آزمایشگر ها در پاسخ به اعتراض داوطلب ها می دادند به عنوان مثال اگر داوطلب اعتراض می کرد که این کار آسیب جدی و غیر قابل بازگشت به فرد داخل اتاق دیگر خواهد زد او به فرد داوطلب اطمینان می داد  که اگر چه بعضی از شوک ها قوی هستند اما خسارت دائمی به بافت بدن او نخواهد زد.

به عنوان دستمزد شرکت در این آزمایش به هر داوطلب  به ازای هر یک ساعت 4 دلار پرداخت می شد.

به چه میزان شما جزئ حزب نازی آلمان هستید؟

آزمایشات میلیگرام تاحدی مرتبط با تصویر مجرم بودن نازی ها بعد از جنگ جهانی دوم بود. آیا نازی ها مجبور بودند تا افراد مردم آزار را استخدام کنند تا نقشه های خود را عملی کنند ؟ آیا آنها مجبور بودند که از نیروی ترس و زور استفاده کنند تا دیگران از آنها اطاعت کنند؟ یا اینکه در عمل اینکه مردم از یک قدرت اطاعت کنند بسیار آسانتر از این حرف هاست حتی وقتی که با اخلاقیات و شعور فرد مغایرت دارد؟

اخیراً من از سفری سی روزه از اروپا برگشته ام در طول این سفر من از آلمان ، هلند و انگلستان بازدید کردم این یک سفر رو به جلوی جالب در ارتباط با جنگ جهانی دوم بود که از آلمان کشور تجاوزگر به یکی از کشورهای اشغال شده (هلند) و سپس به سمت یکی از پیروزی های دیگر (انگلستان) رفتم . من از موزه های مرتبط با جنگ جهانی دوم و سایت های هر کشور دیدن کردم و با مردم محلی در مورد برداشت آنها از این مرحله ار تاریخ اروپا صحبت کردم.

بازدید از برخی مکان های مربوط به جنگ جهانی دوم بود که قبلا فقط در مدرسه خواندم  یا در فیلم ها دیده بودم تجربه جالبی بود. از یکی از پناهگاههای جنگ جهانی دوم را بازدید کردم ودر مخفیگاه مرموزی که در آن فرانک از نازی ها پنهان شده بود قدم زدم. اتاق های جنگی زیرزمینی را که توسط وینستون چرچیل و کارکنانش استفاده می شد، بررسی کردم و در برخی از ایستگاه هایی که برای حمل و نقل یهودیان به اردوگاه های کار اجباری استفاده می شد،نگاهی انداختم .

به غیر از پرل هاربر (که من زمانی که یک نوجوان بودم  او را دیدم) و یادبود های مختلف ساخته شده، ایالات متحده آمریکا عمدتا از اهداف مهم جنگ جهانی دوم عاری می باشد. نمی توانم در اطراف لاس وگاس قدم بزنم و به مکان هایی که بمب گذاری یا جنگ رخ داده است اشاره کنم. اما هنگام رفتن به اطراف شهرهای اروپایی خاص، بسیار دشوار است که بتوانی از چنین مکان هایی چشم پوشی نمایید.

در بسیاری از فیلم های جنگ جهانی دوم، نازی ها به عنوان جامعه ایی شیطانی، سادیستی های غیرانسانی به تصویر کشیده می شوند. مثال بزرگی از این تصویر را در نقش Amon Göth (بازی شده توسط رالف فینس) در فیلم لیست شیندلر می توان دید. امون گوت واقعی که فرمانده یک اردوگاه کار اجباری بود، کارهایی انجام می دهد، مثل مجبور کردن یهودیان برای پرداخت مالیات به جبران آلمان ها برای گلوله هایی که برای کشتن آنها استفاده می کنند. پس از جنگ، او به عنوان یک جنایتکار جنگی محکوم شد و در 37 سالگی به دار آویخته شد. ظاهرا سه مرتبه قبل از این سعی به خودکشی نموده است اما به دلیل محاسبه برای کوتاهی ریسمان موفق به این کار نشد. به عنوان یک فرمانده SS(سازمان اطلاعات آلمان نازی) که مسئول اردوگاه کار اجباری بود ، گوت افراد تحت فرمان زیادی داشت که دستوراتش را انجام دهند. پس چرا مردم از او اطاعت میکردند؟ مهمتر اینکه، می بینیم با دور انداختن فاکتورهای مثل(مانند تهدید و مجازات) ،بازهم افراد زیادی هستند که  از فرمان های آدم هایی نظیر Göth اطاعت می کنند.

طبق گفته میلگرام، "افراد عادی، به سادگی وظیفه خود را انجام می دهند و بدون هیچ خصومت شخصی ، می توانند عاملان یک فرآیند وحشتناک ومخرب باشند. علاوه بر این، حتی زمانی که اثرات مخرب کارشان برای خود آنها به وضوح آشکار می گردد ولی از آنها خواسته شود تا اقدامات ناقص با استانداردهای اساسی اخلاقی خودشان را انجام دهند، تعداد کمی از مردم دارای قدرت لازم برای مقاومت در برابر اقتدار یا دستورات می باشند. "

پذیرش در حال رشد

نکته کلیدی آزمایش Milgram این است که فرد به تدریج خلاف وجدان عمل کردن برایش آسان می گردد. در همان ابتدا به آنها دستور داده نشد که 450 ولت شوک بدهند. در عوض با یک ولتاژ خیلی ناچیز شروع کردن که حتی فرد مقابل متوجه آن هم نمی شد. آنها از این نقطه با افرایش های بسیار کم ، ولتاژ را بالا بردند.

نازی ها از استراتژیی مشابه این استفاده کردند. آنها بلافاصله یهودیان را به اتاق های گاز نفرستادند. آنها به آرامی تغییرات جو محیط و فرهنگ را تغییر دادند، از قبیل انجام تبلیغات بیسار زیاد، افزایش محدودیت حقوق یهودیان، افزایش مالیات یهودیان، محدود کردن جامعه یهودی در گتو، و سپس انتقال آنها به اردوگاه ها. آنها با مقدارخیلی کم شروع کردند و هر سال این میزان رشد را می سنجیدند و مردم همراه با هر گام افزایشی آنها ، کمی جرات بیشتری از مرحله قبلی پیدا می کردند.

جالب توجه است که برخی تغییرات اجتماعی که امروز رخ می دهد را وقتی درست نگاه می کنم به عنوان بخشی از پیشرفت تدریجی دارند به من حمله می کنند به عنوان مثال، مایکروسافت به تازگی دستگاه XBox One را که همراه با یک سیستم دوربین Kinect همراه است، معرفی کرد. این دستگاه در حقیقت شما را هنگام استفاده از آن تماشا می کند. و می تواند حرکات شما چشم شما را نظارت نماید که در هر لحظه شما به چه نقطه ایی از صفحه مانیتور در حال نگاه کردن می باشید.دستگاه مذکور می تواند تغییرات کوچک در حرکت بدن شما را ثبت کند. ظاهرا این دستگاه می تواند حتی افزایش ضربان قلب شما را تشخیص دهد، و بگوید که کدام بخش از این کار تجاری، این امکان را داردتا شما را تحت تأثیر عاطفی قرار دهد.

سالها پیش دستگاهی مانند این غیرقابل قبول و فوق العاده وحشتناک به نظر می رسید. بعضی از افراد بدون شک امروزاین دستگاه را به عنوان چیزی که است و کاری نمی شود ، فرض می کنند ، اما به عنوان بخشی از پروژه نظارت بیشتر بر افراد و کمتر شدن حریم خصوصی، این کارهم می تواند به عنوان گام رو به جلوی دیگر باشد. بله این سیستمی سرگرم کننده و مفرح است، درست ؟ اما همین کار شما را سوق می دهد تا به دستگاه مانیتورینگ در منزل خود عادت نمایید، دستگاهی که شما را تماشا می کند، داده در مورد شما جمع آوری می کند و بر طبق روش های شرطی سازی رفتاری (از قبیل دادن امتیاز برای تماشای آگهی ها) پاداش می دهد. اگر از یک سری جنبه های دستگاه خوشتان نیامد، می توانید آن جنبه ها را از همان ابتدا غیر فعال نمایید، اما البته همه افراد این کار را انجام نمی دهند. جامعه هم زمان برای استفاده از هر گام پیشروانه، درست مانند داوطلبان میلگرام عادت خواهند کرد.

البته شما می توانید به طور شفاهی اعتراض کنید، اما اعتراضات کلامی شما در طولانی مدت در حالی که با نتیجه نهایی کنار بیاید، نتیجه ای نخواهد داشت. همانطور که میگلگرام کشف کرد، تقریبا همه افراد تا حدودی اعتراض و مقاونمت می کنند، اما اکثر آنها همچنان اطاعت می کنند.

مثال دیگر عینک گوگل است که قرار است سال آینده منتشر شود. این دستگاه قبلا توسط بسیاری از کسب و کارها، از جمله کازینوهای لاس وگاس تحریم شده است، عمدتاً به دلیل اینکه می تواند به عنوان یک دستگاه نظارت ناخواسته عمل کند. گوگل ادعا می کند که نگرانی های مربوط به حریم شخصی در مورد عینک، از بین رفته است. دوربین های تلفن همراه در حال حاضر همه جا هستند و این فقط یک گام افزایشی فراتر از آن است.

 

و البته اگر مقامات مختلف به ما می گویند این گام های بعدی خوبند، جای هیچ نگرانی نیست، پس نباید یک معامله بزرگ پشت این کار باشد، درسته ؟

من نمی گویم اینهاچیزهای وحشتناک است. اما فکر می کنم این ها نمونه های جالبی هستند که چگونه می توان ازپذیرش خاموش در حال رشد برای تغییر رفتار استفاده نمود، در هر مرحله زمانی تنها یک قدم رو به جلو بردارید. وقتی مردم اعتراض می کنند، لزوما این اعتراض ها روند رو به جلو را متوقف نمی کند. فقط به این معنی می تواند باشد که مردم قبل از رفتن به مرحله بعدی ،ممکن است نیاز بیشتری برای عادت کردن به  مرحله فعلی دارند. اعتراضات کلامی می تواند پیشرفت را کند کند، اما برای جلوگیری از آن کافی نیست.

کار قابل بحث

اگر میلگرام بتواند مردم را به دادن شوک های الکتریکی دردناک و مرگبار با دراختیار داشتن یک شخصیت مجاز  که به آنها بگوید که این کار را انجام دهد، این را  تصور کنید که چقدر آسان است که مردم را به کارهایی که کمتر افراطی هستند (اما هنوز بحث برانگیزهستند) واداشت مثل واداشتن به کارکردن برای ساعت های طولانی وحقوق کم بااینکه خود کارهم خیلی بی ارزش و بی معنی است.

اگر چه بسیاری از مردم به طور طبیعی از صرف زمان زیادی را برای  کار پوچ و خالی از شوق و اشتیاق اعتراض می کنند ، اما هنوز به پیش می روند و اگر کسی به آنها بگوید این گونه کارها را انجام می دهند. اکثر افراد شاغل کاری را انجام می دهند که دوست ندارند، اما هنوز هم سر کار می روند، حتی اگر انگیزه آنها بسیار قانع کننده برای خودشان هم نباشد.
اگر شما بخواهید ترک کنید، اما رئیس شما، والدین تان و یا برخی دیگر از افرادی که تحت تاثیر آنها هستید، مخالفت خود را نشان دهند چه کار می کنید؟ آیا شما تسلیم می شوید و به آن نوع کار برمی گردیداگر آنها حرف هایی شبیه اینها به شما بگویند:

1-      لطفاً کارت را از دست نده.

2-      ما به شما نیاز داریم تا کار را ادامه دهیم

3-      بسیاری از مردم بیرون از اینجا بیکارند.تو باید خوشحال باشی که حداقل کاری داری.

4-      تو انتخابی نداری. تو باید کار کنی

به کار گرفتن مردم برای انجام کارهای پوچ و بی معنی، حقیقتاً ،بسیار آسان است. اغلب اوقات، شما به راحتی می توانی شخصیتی مجازی خلق کنی مثل یک رئیس،که آنها را برای انجام چنین کارهایی دستور بدهد و آنها هم حتماً همان کارها را انجام خواهند داد.

آیا این همان تله ایی نیست که شما در آن گرفتارید؟

روابط قابل بحث

مکان دیگری که مردم تسلیم قانون های زیاد قدرتی می شوند، ارتباط با دیگران در زندگی است.
اگر شما بخواهید جدا شوید، اما شریک زندگی شما مخالف این کار باشد؟ حالا اگر خانواده اش شما هم مخالفت کنند چه کار می کنید؟ یا خانواده همسر شما مخالف باشند؟یادوستان مشترک تان مخالفت کنند؟ یا اگر حس کنید که جامعه به میزان بسیار زیادی با این خواسته جدایی شما مخالفت می کند چه کار می کنید؟ حالا اگر رسماًهم ازدواج کرده باشید چه؟ آیاقدرت درونی برای تصمیم گیری برای خودتان بدون اینکه توسط شخص دیگری این تصمیم شما تغییر داده شود،را دارید؟

به خصوص ، در مورد آزمایش های Milgram نکته جالب این می باشدکه هر داوطلب به نوعی مقاومت میکرد. آنها به صورت شفاهی آزمایش را زیرسوال می بردند.عرق می کردند، غرولند می کردند یا حتی ناخن های خود را در پوست شان فرو می بردند.بعضی ها هم اعلام می کردند که مبلغ 4 دلار را نمی خواهند. چند نفر حتی تشنج کردند. آزمایش علائم واضح از استرس و ناراحتی در داوطلبان ایجاد کرده بود. با این حال، اکثریت آنها هنوز تا انتهای خط به دستورات گوش فرا می دادند و انجام می دادند.

ماهمیشه همین نتایج را وقتی مردم در مشاغل یا روابط ناخوشایند گیرمی کنند شاهد هستیم. آنها نشانه های آشکاری از آشفتگی را نشان می دهند. برخی خرد شدن های عصبی دارند. بعضی به طور دائمی مطالب خود کمک کننده مطالعه می کنند، به دنبال راهی برای خروج هستند. با این حال، اکثریت شان هم در آن شرایط باقی می مانند، بدون اینکه قدرت درونی برای خروج را داشته باشند.

 

آیا شما اجازه می دهد فردی، تصمیم شما در مورد روابط تان را اعتبار سنجی نماید؟ آیا به تصویب چنین فردی نیاز دارید یا از مخالفت چنین افرادی رنج می برید؟

دانشجویان و مقامات

بسیاری از دانشجویان در زمان امتحان، به شدت در معرض فشار قرار می گیرند. به آنها توسط استادان معتبر و مدیران گفته شده است باید امتحان بدهند و امتحانات لازم وضروری اند. اما ضرورت ظاهری امتحانات، یک توهم تولید زندگی دانشگاهی است. در خارج از چنین حوزه ایی، فرآیند امتحانات دانشگاهی، عموما بی اهمیت اند. برای هیچ کس خارج از مدرسه ،چیزی که شما امتحان می دهید یا دلیلی را که فکر میکنید به امتحان نیاز دارید، اهمیت ندارد. در حقیقت، بسیاری از مردم، روند آزمایش آکادمیک را گول زننده و ناکارآمد می دانند.
در طول اولین دوره حضور من در کالج، من امتحانات را دوست نداشتم، بنابراین برای بسیاری از امتحان های حاضر نمیشدم.نتیجه قابل پیش بینی آن هم این بود که من در خیلی از درس ها رد شدم  وخیلی زودهم از دانشگاه اخراج شدم. اما من متوجه شدم که تصمیم برای امتحان دادن یا ندادن توسط من گرفته می شود. هیچ کس من را مجبور به انجام امتحان نکرد - مجوز من همیشه مورد نیاز بود. من می توانستم بفهمم که تکنیک های شرطی سازی رفتاری برای مجبور کردن من به رفتار خاصی نظیر پاداش یا مجازات استفاده می شود. وقتی که من از این نگاه این بازی احمقانه را دیدم، آزاد بودم خودم انتخاب کنم که آیا نقش دانشجو را بازی کنم یا نه؟ وقتی این برایم روش شد یک تغییر ذهنی قدرتمندمن گردید. وقتی بعدا به کالج بازگشتم، این را درک کردم که در امتحانات بدون استرس و به طور کلی بدون نیاز به صرف وقت اضافی برای مطالعه،حضور پیدا می کنم. من متوجه شدم که امتحان دادن همیشه انتخاب من بوده است و هرگز چیزی نبوده که من می بایست آنرا انجام بدهم. زمانی می توانستند از من امتحان بگیرند که من انتخاب کرده باشم که امتحان بدهم.

به عنوان پاداش برای امتحان دادن و قبول شدن در امتحان های ویژه، ممکن است یک برگ کاغذ دریافت کنیدکه به شما می گوید شما چیزی می دانید، اما به احتمال زیاد بیشترآن مطالب را یک هفته پس از امتحان ها فراموش کرده اید. هدف از امتحان این بود که به طور موقت شخص دیگری را قانع کنید که می دانید آن چه را که آنها می خواهند بدانید. آنچه که آن برگه کاغذ واقعا می گوید این است که شما گوش به فرمان مقامات هستید و آزمون هایی را که آنها به شما داده اند،را انجام داده اید و این چیزی است که برای بسیاری از کارفرمایان ارزش دارد. اما اگر مایل نیستید که آن را به یکی دیگر از مقامات ارسال کنید، این برگه کاغذ ناچیزترین ابزار است. من یکی از این برگه های دانشگاهی در یک جعبه در گاراژم دارم، و هیچ کس هرگز از آن دیدن هم نکرده است. گذشته از آن، من تلاش زیادی را برای به دست آوردن آن انجام دام اگرچه همش اتلاف وقت بود، اگرچه سریعتر از اکثر مردم انجام دادم. (در ضمن، اگر شما همچنان این برگه کاغذ را می خواهید و مایل به فارغ التحصیلی زودتر از حد معمول هستید، 10 نکته برای دانشجویان کالج را بخوانید.)

اگر در حال حاضر دانشجو هستید، این را تشخیص بدهید که هیچ کس بر شما قدرتی ندارد و شما واقعا مجبورنیستید در کلاس ها حضور یابید، امتحان بدهید و کلی تکلیف را انجام بدهید. شرکت کردن در کلاس ها انتخاب شماست و هیچکس نمیتواند مجبورنماید تا بدون اجازه شما، نقش دانشجو را بازی نماید. بهترین کاری که آنها می توانند انجام دهند این است که تکنیک های شرطی سازی  رفتار را بکار ببرند و سعی کنند تا شما قدرت آنها را تایید نمایید، اما اگر از نگاه یک بازی احمقانه به پاداش ها و مجازات های آنها نگاه کنید، این تکنیک ها مقدار زیادی از قدرت خود را از دست می دهند. شما هنوز هم می توانیدانتخاب نمایید تا بازی های دانشگاهی را برای دلایل شخصی خود بازی نمایید که این کار کاملا درست است. فقط در این دام نیفتید که هر چه در این مسیر است چیزهایی هستند که شما را مجبور کرده اند. همه چیز انتخاب شماست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نعمت الله دوستی نوری

اره خود را تیز کنید

هفتمین عادتی که آقای استفان کاوی در کتاب هفت عادت مردان موثر نام می برد " تیز کردن اره " می باشد، کاوی معمولا از مثال هیزم شکن استفاده می کندهیزم شکنی که چندین روز  به صورت مداوم با یک اره درخت می برد هر چه می گذرد محصول کمتر و کمتری را تولید می کند عمل برش تیغه اره را کند می کند بنابراین راه حلش هم ساده است  به صورت منظم اره را بایستی تیز کرد .

من متوجه شدم در عمل اکثرمردم درک نمی کنند که معنی واقعی"تیز کردن "  به چه معنای می باشد. اگر شما خودتان پیش از حد کارکنید و بهره وری شما شروع به سقوط می کند عقل می گویید که شما می باید یک کم استراحت کنید یا اگر ممکن است به یک مسافرتی بروید.که این کار هم به معنی تیز کردن اره نمی باشد بلکه به معنی زمین گذاشتن اره به مدت چند وقت است وقتی شما اره را برای یک مدتی کنار بگذارید وقتی دوباره هم اره را بردارید بازهم تیغه اره کند می باشد.

تیز کردن کردن اره واقعا یک فعالیت است، طبق مثالی که زدیم در مورد آنچه که اره شما را در زندگی تیز می کند ، فکر کنید در زیر برخی از این ایده های تیزکننده اره را برای شما آورده ام :

 1-ورزش کردن
 2-رژیم غذایی خود را بهبود دهید
3-خودتان را آموزش دهید (بخوانید، به برنامه های صوتی گوش دهید، در سمینار شرکت نمایید
4-یک مهارت جدید را یاد بگیرید
5-به یک باشگاه یا کلوب بروید
6-مراقبه کنید
 7-کارهای روزانه خود را بنویسید
 8-یک مکالمه عمیق با فرددیگری داشته باشید
 9-چند هدف جدید برای خود تنظیم نمایید یااهداف قدیمی خود را به روزرسانی یا مرور نمایید
10-منزل یا محل کار خود را ساماندهی نمایید.
 11-برای نامزدی یک قرار ملاقات تنظیم کنید
 12-یک سری کارهای کوچکی را که قبلاً انجام آنهارا به تعویق انداخته اید، انجام دهید و تمام کنید
 13-این وبلاگ را بخوانید.

امروزه هیزم شکن فقط نمی تواند که یا در حال بریدن چوب باشد یا در حال تیزکردن اره خود باشد بلکه به استراحت هم نیاز دارد. اما این کار مثل تیزکردن اره نمی باشد و هیزم شکن می تواند با تیزکردن اره ، مطالعه کردن تکنیک های جدید برش چوب ، بیرون کارکردن برای قوی ترشدن و یاد گرفتن از دیگر هیزم شکن ها بهره وری خود را بالاببرد.

فراموش کردن عمدی اره تیز کردن در نهایت منجر به حس سوختن یا فرسودگی می شود.اگر شما فقط مابین انجام کار موثرو استراحت کردن تغییروضعیت دهید. میزان یا ظرفیت کارآمدی شما سقوط خواهد کرد. اگر همچنان شما سخت کار نمی کنند ولی فکر می کنید که به اندازه ایی که می خواهید کارآمد یا موثر نیستید اگر به صورت منظم خود را تیز نمایید به این پی خواهید بردکه می توانید با قدم های ثابتی به پیش بروید بدون اینکه حس کنید که دارید می سوزید یا فرسوده می شوید.

هر زمان که من فکر می کنم که خیلی سخت در فشار کاری یا آتش گرفتن از  شدت کار هستم یک یا دو روز مرخصی می گیرم این یک مقداری به من کمک می کند اما خیلی موثر نیست آنچه که برای من خیلی مفید است این است که در یک سمینار شرکت کنم یک کتاب الهام بخش را بخوانم  یا اینکه یک گفتگو جالب با فرد دیگری داشته باشم . این خیلی  شایع است که شما افرادی راکه از یک کنفرانس برگشته اند می بینیند که تا چند هفته بسیار پرانرژی و با شورو شوق هستند. اما این کار استراحت کردن یا مرخصی رفتن محسوب نمی شود. رفتن به یک کنفرانس یک فعالیت است اما از نوع فعالیت هایی است که باعث می شود تا شما انگیزه بگیریدو انرژی تان افزایش یابد.

تیغ های مختلف شما چگونه کار می کنند؟ مهارت های شما ،‌دانش تان ،‌ذهن شما ، فیزیک بدنی تان ، روابط شما ، انگیزه شما ، میزان تعهدتان ، ظرفیت لذت بردن شما ، احساس تان – آیا همگی آنها همچنان تیزند؟ اگر نیستند،‌کدام یک از آنها کند شدندو شما چه کاری می توانید برای تیز کردن آنها انجام دهید. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نعمت الله دوستی نوری

ارزش اعتماد به نفس

شب گذشته من یک سخنرانی در مورد ارزش اعتماد بنفس ، در مورد اینکه چطور از لحاظ ذهنی خودتان را در وضعیت اطمینان ،احساس قطعی از موفقیت ، حتی زمانی که خودتان گمان می کنیدکه موفق نخواهید شد،قرار دهید.

ارائه چنین سخنرانی مانند این است که یک بار مسئولیت اضافی به سخنران اضافه کنیم. از آنجاییکه باید با اعتماد بنفس مطلق و اطمینانی انجام شود، در غیر این صورت شنوندگان به آسانی عدم تناسب را تشخیص می دهند. حتی اگر شما بسیار ماهر و با استعداد باشید عدم اعتماد بنفس در موقعیت های پراسترس در انجام کار ها به بهتربن صورت ، جلوگیری می کند.

بافرض بر اینکه شما دریک مرکز فروش کار می کنید، چندین مورد کتاب در مورد این شغل می خوانید و با بعضی تکنیک های جدید فروش آشنا می شوید، اما در بیرون ، واقعیت بکار بردن این فنون وقتی چهره به چهره می شوید  با چیزی که انتطارش را داشتید، چالشی بسیارمتفاوت خواهد بود.

عامل اصلی محدود کننده اغلب کمبود دانش و آگاهی یا تمرین کردن نیست اما بیشتر باور محدود کننده اینکه شما نمی توانید انتظار داشته باشید که در چند بار ابتدایی خوب انجام دهیدیا عامل خوارکننده خویشتن می باشد.

سخنرانی کردن در یک اجتماع یک نمونه بزرگ است. بسیاری از مردم دانش و مهارت برای نوشتن یک سخنرانی که مخاطب لذت ببرد را دارند. و وقتی که یکبار به صورت خصوصی انجام دهندممکن است این کار را مناسب و معقول انجام دهند، اما زمانی  که در جلوی شنوندگان قرارمی گیرند،حتی برای اظهار نظرکردن ایده هایشان، به سرعت تسلیم می شوند و احساس شک و تردید و تآسف در خود می کنند. با این حال اگر شما چنین افرادی را هپینوتیزم کنید  و آنها هیپنوتیزم شوند و آنها در این مرحله می توانند بلند شوند و به طور شگفت انگیزی بدون هیچ  تمرین و آمادگی ذهنی این کار را انجام می دهند.

شخصیت تحت هپینوتیزم جادویی نیست که هرنوع مهارت جدیدی را ابداع کنداما  می تواند افراد را در وضعیتی قرار دهد که آنها کاملا و آزادانه ، موفقیت های داخلی را کامل و ابتکارات خود را ارائه دهند.چه چیز شما را قادر خواهد کرد که با اطمینان کامل به موقعیت نو با هپینوتیزم خود دست یابید .

 در حال حاضر ممکن است اعتقاد داشته باشید  که اعتماد بنفس نتیجه یک پیشینه از موفقیت هاست . درحالی که دست یابی به موفقیت می تواند اعتماد بنفس تان را افزایش دهداما شما واقعا نیازی به این تاریخچه برای احساس اعتماد بنفس ندارید.اعتماد بنفس یک حس اطمینان از منبع درونی می باشد که هرجا شما می خواهید می توانید احضار کنید .

کلید اعتماد بنفس در نقل قول از آلبرت انیشتن است "تخلیل قدرتمند تر از دانش است" حتی زمانی که دانش تان این را به شما می گوید که انتظار شکست داشته باشید توانایی آن را دارد که تخیل آگاهانه شما را  هدایت کندبه سمت برانگیختن و انگیزش ناگهانی و احساس اطمینانی که آن سوی آن موفقیت است.اکثر مردم اجازه می دهند که تصورات آنها به صورت خودکار اجرا شود بنابراین آنها خودشان را در زمان های بعدی می بینند اما آنها همچنین از شکست های خودشان متاسفند . این همانند تلاش برای راندن یک ماشین با هول دادن و شتاب گرفتن و ترمز گرفتن در همان زمان  . برای احساس اعتماد بنفس ، باید ذهن خود را متمرکز کنید  تا تنها یک نتیجه را ببینید و آن انجام یکی از مهمترین عملکردهای شماست.

اگر شما خودتان را درگیر نگرانی کنید (یادآوری شکست به ذهن) شما نیاز دارید سریعا توقف کنید و روی شتاب دادن تمرکز کنید . مهم نیست چند بار شما خود را در معرض نگرانی و یا فکر شکست قرار دهید. فقط توجه خود را به تصویر موفقیت ادامه دهید. به منظور جلوگیری از مسائل اطمینان پیش از حد، اجازه دهید تصمیم شما در شرایط اعتماد بنفس تابعی از منطق ، دلیل و احساس طبیعی باشد

اگر شما احساس اعتماد بنفس می کنید که در یک پروژه بزرگ موفق عمل خواهید نمود و از این حس ،به عنوان بهانه ای برای عدم آماده سازی خود استفاده می کنید این یک کاربرد اشتباه اعتماد بنفس است . اما زمانی وجود دارد که شما همه چیز منطقی می بینیدوکارها را تحت استرس و فشار انجام می دهید بهترین زمان است که به خودتان اعتماد کنید برای یک سخنرانی،برای یک تماس فروش، برای یک مصاحبه و یک آزمون و ...

بنابراین ازیک طرف مراقب باشید بیش از حد متکی به اعتماد بنفس خود نباشید تا بااستفاده ازآن بهانه ای برای به عقب انداختن در آماده سازی خود داشته باشید . اما از طرف دیگر، شگفت انگیز است که چطور تنها با اعتماد بنفس بالا شما می توانید به درجات بالا برسید. وقتی من قصد داشتم به کالج بروم وقتی زیادی برای آماده شدن آن طورکه دوست داشتم نداشتم. اما من واقعا خوب خودم را در وضعیت درستی از موفقیت قبل از آزمون قرار می دادم، صرفنظر از اینکه چگونه آماده می شدم،من حس منطقی داشتم واین حالت اعتماد بنفس اغلب به اندازه کافی به من اجازه می داد،خوب انجام دهم . حتی زمانی که بسختی مواد آزمون را مطالعه می کردم .از آنجا یی که من انتظار داشتم به خوبی این کار را انجام می دهم (از طریق تخیل ، نه از طریق دانش) ،ذهن ناخوداگاه من راهی برای عملی کردن این الهام فراهم می نمود اغلب آن ها به شکل راه حل های خلاقانه ظاهرشدند. به عنوان مثال،اگر آزمون ریاضی را انجام می دادم و فرمولی که بر ای حل یک مسئله خاص قبلا تعیین شده ، از یادم رفته بود ناخودآگاه من یک راه حل جایگزین حل مسئله از آنچه که می دانستم پیدا می کردم زیرا من امکان دستیابی به تمام توانای های ام را کاملا داشتم، شامل توانایی های برای حل به چندین  روش ، مسائلی که هوشیارانه آگاهی از آنها نداشتم .اعتماد بنفس علاج همه درد ها نیست. اما شما را قادر می سازد به احساس اطمینانی از موفقیت برسید .

اعتماد بنفس اغلب یک عامل مهم  در تصمیم گیری در بازار فروش ، عقد یک معامله، امتحان، جذب شنوندگان، رسیدن به یک (مکان، مقام) استخدام شدن یا ارتقا یافتن یا ایجاد یک گروه است و عدم اعتماد بنفس می تواند شما رابه حالت ناتوانی سوق دهددر حالی که شما حتی منابع موفقیت را در اختیار داشته باشید تلاش نخواهید نمود. برای درخواست خرید، ارتقائ درجه  و غیره هم شکست می خوریدلازم است تا فقط اعتماد بنفس برای دستیابی به نتایج موفقیت آمیز را احضار نماید.

چه کارهای بیشتری را تکمیل خواهید نمود اگر ابزار اعتماد بنفس را به کوله بار مهارتهای خودتان، به صورت آگاهانه وباتخیل  برای بیرون رفتن ازمنفی نگری های ذهنی وجسمی وتمرکزبر ایجاد خلق احساس اطمینان موفقیت صد درصد، اضافه نماید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نعمت الله دوستی نوری

سی روز تا موفقیت

سی روز تا موفقیت

یک ابزار قدرتمند رشد فردی ، امتحان سی روزه است .این مفهومی است که من از صنعت ابزار اشتراکی قرض گرفته ام  که درآن قبل از اینکه نسخه کامل نرم افزار را خریداری نمایید امی توانید نسخه آزمایشی که بخشی ازنسخه کامل نرم افزارمی باشد را دانلود کنیدو آن را به مدت سی روز به صورت رایگان تست کنید. این شیوه همچنین یک راه بزرگ در توسعه عادت های جدید است و بهترین قسمت آن این است که یک نمونه کامل فاقد-مغز می باشد.

بیا بگیم که شما می خواهید یک عادت جدید مثل ورزش کردن یا ترک کردن یک عادت بد مثل مکیدن میله های سرطان (منظور سیگار کشیدن است)را شروع کنید  همه ما می دانیم شروع کردن و چسبیدن به عادت جدید به مدت چند هفته سخت ترین قسمت آن می باشد. هروقت که براین اینرسی غلبه کنیم ادامه دادن مابقی راه خیلی خیلی آسان خواهد بود.

تاوقتی ما خودمان را با فکر این تغییر به عنوان یک تغییر دائمی ، حتی قبل از اینکه کار را شروع کنیم ، دچار وسواس فکری می نماییم به نظر می رسد فکر درمورد تغییر بزرگ و چسبیدن به آن و انجام آن به صورت روزانه تاآخر عمر  در حالیکه همچنان به انجام کارهای متضاد آن فکر عادت داریم ، بسیار زجرآور و دردآور می باشد. هرچقدر شما به این تغییر به عنوان یک تغییر دائمی فکر نمایید بیشتر در همان حالت قبلی خواهید ماند .

اما اگر فکر کنید که به صورت موقتی تغییر می کنید –بگویید فقط سی روز – و بعد ازآن هم آزادید تا به همان عادت های قدیمی خود برگردید؟بااین تصور به نظر می رسد که آنقدرها هم این کار سخت نباشد. فقط به مدت سی روز ورزش کنید و بعدهم این کار را ادامه ندهید . میزخود را به مدت سی روز بسیار منظم نگه دارید سپس هم این کار را ول کنید . سی روز به مدت یک ساعت مطالعه کنید و بعد هم این کار را نکنید و برگردید به تماشاکردن تلویزیون مشغول گردید.

آیا می توانید این کار را انجام دهید ؟ همچنان این کار نیازمند کمی نظم و تعهد می باشد. اما نه آنقدری که می خواستید این کار را به صورت دائمی انجام دهید . هر گونه محرومیت متصوری که دارید تنها به صورت موقت است. شما می توانید روزها را برای آزادی خود بشمارید و حداقل برای سی روز یک سری فایده از این کار به دست می آوریدآنقدر بد نیست و شما می توانید این کار را یک جورهایی اداره کنید. فقط یک ماه از کل زندگی شما می باشد.

حالا اگر شما واقعاً آزمایش سی روزه تان را کامل کردید چه اتفاقی می افتد؟ ابتدا این که شما به مقدار کافی جلو رفته اید که این کار را بتوانید به عنوان یک عادت برای خودتان بسازیدو حفظ این تلاشتان از شروع آن خیلی خیلی  آسانتر خواهد بود دوم اینکه شما عادت قبلی خود در این مدت زمان می شکنید. و سوم اینکه شما سی روز موفقیت در پشت سر گذاشته ایدو این کار به شما اعتماد به نفس بزرگتری برای ادامه دادن کار می دهدو چهارم اینکه شما نتایج واقعی سی روزه را به دست می آورید که یک بازخورد تجربی و عملی به شما می دهد تا در صورت ادامه دادن این کار می توانیدبفهمیدکه انتظار به دست آوردن چه چیزی را داشته باشیدو شما را در یک مکان بهتری قرار می دهد تا از تاثیر این کار در بلند مدت آگاهی به دست آورید.

بنابراین وقتی یک بار به آخر سی روز آزمایشی خود برسید قابلیت اینکه این کار را برای همیشه انجام دهید به صورت چشمگیری افزایش می یابد. حتی با وجود اینکه آمادگی لازم برای انجام این کار را نداشته باشید می توانید انتخاب نمایید این کار را به مدت 60 یا 90 روز دیگر هم ادامه دهیدهر چقدر شما بیشتر با این دوره آزمایشی بمانید برای شما اینکه باعادت جدید خو پیدا کنید، آسانتر خواهد شد.

فایده دیگر این روش این است که شما می توانید از آن استفاده نمایید تا عادت های جدیدی که حتی مطمئن نیستید که آیا می خواهید آن را برای یک عمر ادامه دهید،را هم تست کنید. شاید شما دوست داشته باشید که یک عادت جدید را امتحان کنید اما نمی دانید این کار بسیار محدودتان خواهد کرد یا نه ؟ در این چنین مواقعی ، آن کار را 30روز آزمایش کنید و بعد آن را دو باره ارزیابی کنید.در صورتی که ببینید عادت جدید مناسب زندگی شما نمی باشد هیچ خجالت و شرمی نداشته باشید که دیگر آنرا ادامه ندهید. دقیقاً مثل امتحان کردن  یک بخشی از یک نرم افزار به صورت رایگان به مدت سی روز است و بعدهم می توانید اگر مناسب با نیازهای شما نباشد آنرا ازبرنامه های نصب شده خود خارج کنید نه ضرری دارد و نه کار احمقانه ایی انجام داده اید.

این ها چند نمونه از زندگی خودم می باشند که من از امتحان کردن به مدت سی روز برای استقرار عادت های جدید استفاده کرده ام:

1-      در تابستان سال 1993 من می خواستم که گیاهخواری را امتحان کنم من هیچ علاقه ایی به این که این کار را برای همیشه در کل زندگی ادامه دهم نداشتم اما من قبل از این در مورد فواید سلامتی گیاهخواری مطالب زیادی خوانده بودم بنابراین تصمیم گرفتم تا فقط سی روز این کار را امتحان کنم.در آن زمان من به صورت منظم ورزش می کردم  و به نظر می رسید که سلامت و تندرستم و هیچ اضافه وزنی نداشتم (180 سانتی متر قد و 77کیلوگرم وزن) اما با رژیم عادی دوران دانشجویی من که شامل مقدار زیادی همبرگر بود رفتن به سوی گیاهخوار لاکتو شدن به مدت سی روز خیلی آسانتر از آن چیزی بود که من انتظارش را داشتم اصلاً نمی توانم بگم که سخت بود و هرگزحس نکردم که خودم را از چیزی محروم کردم نداشتم. ظرف یک هفته متوجه افزایش انرژی و تمرکز در وجود خودم شدم و حس می کردم مغزم روش شده است در پایان سی روز هیچ سدی وجود نداشت که هنوز به این کار پایبند باشم این تغییر بسیار سخت از آن چیزی که واقعاً بود به نظر می رسید.

2-      در ژانویه سال 1997 تصمیم گرفتم تا از گیاهخواری لاکتو به سمت گیاهخواری کامل تلاشی انجام بدهم در گیاهخواری لاکتو شما می توانید تخم مرغ و لبنیات استفاده نمایید اما گیاهخواری کامل شما هیچ چیزی را که از حیوانات تولید میشود، نمی توانید استفاده کنید. من داشتم علاقه ام را برای گیاهخوار شدن در تمام عمرم را افزایش می دادم ولی نمی دانستم آیا می توانم این کار را انجام بدهم .چه جوری ممکنه که من از املت های پنیر بگذرم و چشم پوشی کنم ؟ این رژیم به نظر می رسید محدودیت های زیادی برای من به همراه داردبه خصوص که من تعصب های خاصی هم داشتم ولی خیلی کنجکاو شده بودم تا بفهمم که واقعاً این رژیم چه جوریه؟  پس یک بار دیگه من از امتحان کردن سی روزه استفاده کردم .در زمانی که من تصمیم گرفتم تا این کار را به صورت امتحانی انجام دهم حقیقتاً انتظار این که این کار را ادامه بدهم را نداشتم. من در هفته  اول سه ونیم کیلو کاهش وزن داشتم بیشتر آنهم از طریق دفع در دستشویی بود که همه مخاط های لبنی از روده های من پاک شدند. من چند روز اول احساس شل و ولی می کردم اما بعد از آن انرژی من سر به فلک کشیدهمچنین من حس می کردم که مغز من از دفعه قبل هم روشن تر و شفاف تر شده است مثل اینکه "مه اطراف مغز "  کلاً پاک شدندمن حس می کردم پردازشگر وحافظه مغزم ارتقا پیدا کردند . بزرگترین تغییری که من احساسش کردم این بودم قابلیت تحمل من بود من آنزمان در Marina Del Ray زندگی می کردم و عادت داشتم در ساحل  Santa Monica Pier بدوم و متوجه شدم که بعد از دویدن پنچ کیلومتر روزانه ام اصلاً خسته نشدم بنابراین من شروع کردم به دویدن 7 کیلومتری و بعد هم ده کیلومتری و بعد از چند سال هم برای مسابقه مارتن . در تکواندو این قابلیت تحمل ، مهارت های مبارزه ام را به کلی جهش داد و فواید حاصل این کار بسیار بیشتر از چند تا غذایی بودند که من از آنها صرف نظر کرده بودم و دیگر هم اصلاً برای من جاذبه ایی نداشتندپس یکبار دیگه هم هیچ مانعی برای ادامه دادن این کار بعد از سی روز برای من وجود نداشت با این حال من تا امروز همچنان به صورت کامل گیاهخوارم و آن چه که من اصلاً انتظارش را نداشتم این بود که بعد از سالها گوشت خواری که قبل از این من داشتم دیگه غذاهایی  که از گوشت حیوانات تهیه می شدند و من عادت به خوردن آنها داشتم دیگه به نظرم غذا نبودندو هیچ حس محرومیتی هم نداشتم.

3-      در سال 1997 هم تصمیم گرفتم تا به مدت یک سال هر روز ورزش کنم این هدف من در سال 1997 بود و معیار من هم این بود که روزانه به مدت 25 دقیقه  فعالیت هایی هوازی داشت باشم و شرکت کردن در کلاس های تکواندو که در هفته دو تا سه بار در آن ها حضور پیدا می کردم را حساب نمی کردم . با تغییراتی که در رژیم غذایی خودم داده بودم می خواستم تا به سطح جدیدی از تناسب اندام برسم. اصلاً نمی خواستم حتی یک روز را هم از دست بدهم حتی روزهایی که بیمار باشم. ولی فکر کردن در باره 365 روز ورزش کردن همان ابتدای کار خیلی ترسناک بود بنابراین من تصمیم گرفتم تا دوره 30 روز آن را امتحان کنم. که بد هم نبود با گذشت هر روز من یک رکورد تازه ثبت می کردم 8 روز که این کار را کردم... ده روزه ... 15 روزه... و رها کردن این کار سخت شد بعد از این که من سی روز پشت سرهم انجام دادم چرا من سی و یک امین روز هم این کار را انجام ندهم و یک رکورد تازه ثبت نکنم ؟و می تونی تصور کنی که بعد از 250 روز از انجام این کار چشم پوشی کنی ؟ به هیچ وجه . بعد از ماه اولی که من این عادت را بناکردم وساختم مابقی سال خودش ازبودنش مواظبت می کرد. به خاطر دارم در آن سال من به یک سمیناری می رفتم و بعد از نیمه شب به خونه برمی گشتم سرما خورده بودم و خیلی هم خسته بودم با این وجود در ساعت دو بامداد برای دویدن در زیر باران هم بیرون می رفتم  برخی از افراد شاید اسم این کار را حماقت بگذارند اما من آنقدر برای رسیدن به هدفم ثابت قدم بودم که اجازه نمی دادم تا خستگی و بیماری من را از این کار بازدارند. من موفق شدم و دویدن را در تمام روزهای آن سال حتی بدون اینکه یک روز را از دست دهم ، ادامه دادم حتی چند هفته ایی هم در اول سال   1998 تا قبل از انتخاب به توقف این کار ، هم می دویدم. من می خواستم تا این کار را به مدت یک سال انجام دهم و می دانستم که یک مرجع تجربی قدرتمند برای من خواهد شد و واقعاً هم همینطور شد.

4-      یکسری رژیم های دیگه ... بعد از چندین سال گیاهخواری من این را انتخاب کردم تا سایر رژیم های گیاهخواری را هم امتحان کنم من امتحان سی روزه دو رژیم با هم یعنی رژیم ماکروبیوتیک و رژیم خام گیاهخواری را انجام دادم هر دو تا خیلی جالب بودند و به من نوعی بینش جدید دادند اما تصمیم گرفتم تا هیچ کدام را ادامه ندهم من هیچ تفاوتی در خوردن ماکروبیوتیکی و غذا خوردن قبلی خودم حس نکردم و در مورد رژیم خام گیاهخواری من متوجه افزایش انرژی چشمگیری در خودم شدم من پی بردم که این رژیم از من حجم کار وتلاش زیادی را طلب می کند من به صورت مکرر در حال آماده کردن یا خرید کردن برای وعده های غذایی خودم بودم بله شما فقط میوه و سبزیجات می خورید ولی برای درست کردن وعده های غذایی جالب و جذاب شما می بایست کارهای زیادی را انجام دهید. اگر من آشپز داشتم احتمالاً رژیم خام گیاهخواری را ادامه می دادم چون فکر می کنم فواید آن ارزش دارند. من به مدت 45 روز رژیم خام گیاهخواری را امتحان کردم و نتیجه گیری من بازهم مثل قبل بود. اگر برای من تشخیص بدهند که به یک بیماری جدی مثل سرطان  مبتلا هستم فوراً به رژیم خام گیاهخواری برمی گردم و با این رژیم غذایی زندگی می کنم به این دلیل که فکر می کنم بهترین رژیم برای به دست آوردن بهینه ترین نوع سلامتی می باشد. من در زندگی ام آنقدری که در رژیم خام گیاهخواری شادابی و باانرژی بودن را حس کردم ،  هرگز نچشیده بودم اما عملی کردن و پیاده کردن در زندگی خودم ، کار سختی بود بنابراین من این را مدیریت کردم که به رژیم غذایی خودم چند تا غذای ماکروبیوتیک و غذاهای خام گیاهخواری بعد از این امتحان ها اضافه کنم و با زندگی من سازگار باشد. در وگاس فقط دو تا رستوران صددرصد خام گیاهخواری وجود دارد و من از غذا خوردن در این رستوران ها لذت می برم چون یک نفر دیگر زحمت این همه کار را می کشد. پس این سی روز امتحان ها همچنان موفق بودند چون یک سری بینش جدید تولید کردند. اگر چه در هر دو دوره من باطناً تمایلی به ادامه این عادت های جدید پیدا نکردم. یکی از دلایلی که سی روز امتحان کردن خیلی مهم میباشند این می باشد که شما در هفته اول یا دوم مرحله سم زدایی و غلبه بر عادت قبلی را پشت سر می گذارید و تازه هفته سوم و چهارم است که شما به یک تصویر روشن و واضح از کارتان دست پیدا می کنید. من فکر می کنم اگر شما یک رژیم را به مدت حداقل سی روز امتحان نکنید به آسانی آن کار را درک نخواهید کرد. هر رژیمی در درون وجود ما نسبت به آنچه از بیرون به نظر می رسد، حس متفاوتی در پی دارد.

برای شروع عادتهای جدید روش امتحان سی روزه بهترین روش به نظر می رسد من این شانس را نداشتم تا از روش انجام یک کار فقط سه یا چهار روز درهفته برای شروع عادت های جدید استفاده کنم. به هر حال این که شما یک کاری را به صورت مداوم سی روز انجام دهید و بعدهم خواستید آنرا قطع کنید و انجام ندهید خوب کار می کنداین کاری است که من هر زمان که بخواهم یک برنامه یا عادت جدید را شروع کنم از آن استفاده می کنم به عنوان مثال  عادت های روزانه برای اینکه بتوانیم آنها را استقرار دهیم خیلی آسانتر می باشند.

اینها یکسری ایده هستند که می توانید برای بکاربستن امتحان سی روزه از آنها استفاده کنید :

-          تلویزیون تماشا نکنید تمامی برنامه های تلویزیونی مورد علاقه خود را تا پایان امتحان سی روزه ضبط کیند تمام خانواده من یک بار این کار را انجام دادندو این کار برای همه روشن کننده بود.

-          فروم های آنلاین را ترک کنید

-          ادامه دارد...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نعمت الله دوستی نوری

همین الان انجام دهید

همین الان انجام دهید

سالها قبل،زمانی که من به دانشگاه می رفتم تصمیم گرفتم تا خودم را با تعیین این هدف که آیا من می توانم تنها در سه ترم تحصیلی فارغ التحصیل شوم ، به چالش بکشم همان کلاس هایی که افراد دیگر آنها را در طول 4 سال تمام می گذرانند. این مقاله جزییات تکنیک های زمانی که من استفاده کردم که حداکثر بهره برداری از وقتم را انجام دهم را توضیح می دهد.

برای تکمیل این هدف تصمیم گرفتم تا هر ترم 30-40 واحد درسی بردارم درحالیکه دانشجویان به صورت میانگین 12 تا 15 واحد انتخاب می کردند. خیلی سریع برایم روش شداگر می خواهم نتیجه بگیرم مجبورم تا وقتم را خیلی خوب مدیریت کنم. شروع کردم به خواندن هر آنچه که در مورد مدیریت زمان پیدا می کردم. و هرآنچه یادمی گرفتم را به کارمی گرفتم. من به هدفم رسیدم با فارغ التحصیل شدن از دانشگاه با دو مدرک تحصیلی (علوم کامپیوترو ریاضیات) فقط در سه ترم تحصیلی بدون اینکه در ترم تابستانی هم شرکت کنم. هر شب 7 تا 8 ساعت می خوابیدم کارهای روزانه ام (مثل خریدکردن ، آشپزی و غیره )، روابط اجتماعی را داشتم و هر روزصبح به مدت 30 دقیقه ورزش می کردم در آخرین ترم تحصیلی هم من یک کار تمام وقت یعنی 40ساعت کار در هفته به عنوان یک برنامه نویس کار داشتم  و نائب رییس انجمن محلی محاسبات ماشینی بودم در ضمن اینکه 37 واحد درسی از دوره های دارای سطح عمدتاً بالای علوم کامپیوتر وریاضیات را برداشته بودم هم کلاسی های من ساعت هایی که نیاز بود هر کدام از این وظایف درسی را انجام بدهم را با هم جمع کرده بودندو به این نتیجه رسیده بودند که هفته من می بایست 250 ساعت داشته باشد. من با معدل 3.9 برابر متوسط مابقی هم دوره ایی هایم فارغ التحصیل شدم و همچنین جایزه ویژه دانشجوی برتر سال را کسب کردم که بعداً یکی از استادان من به من گفت که ما چقدر به راحتی توانستیم که جایزنده گیرنده را انتخاب کنیم وقتی فهمیدیم شما چه کارهایی را انجام دادید؟

من یک فرد باستعدادی محسوب نمی شدم و این اولین باری بود که من داشتم کاری شبیه این را انجام می دادم . هیچ مربی خصوصی نداشتم تا به من کمک نماید.هیچ فرد دیگری را هم نمی شناسم که کاری مثل کار من قبلاً‌انجام داده باشد. فردی را هم به خاطر نمی آورم که برای این کار مشوق من بوده باشد. در حقیقت بیشتر افراد وقتی که با آنها در مورد این کار صحبت می کردم سرسختانه، من را از انجام این کار منع می کردند. این تنها چیزی بود که من تصمیم گرفته بودم تا فقط به خاطر خودم انجام دهم. اگر شما واقعاًبخواهید من را بهتر بشناسیدو بدانید که من درآن زمان در چه وضعیتی بودم و چرا تصمیمم گرفتم که دست به چنین تلاش های دیوانه واری بزنم ممکن است از خواندن مقاله معرفی معنی زندگی من (که بعداً ترجمه خواهم شد مترجم)لذت ببرید. که شامل همه داستان زندگی قبلی من و جزییات بیشتری در مورد اینکه چه انگیزه ای برای انجام این کار داشتم ، می باشد.

من به سختی توانستم مدیرگروه علوم کامپیوتر را قانع کنم تا بتوانم این تعداد واحد درسی را بردارم  و هم دوره ایی هایم اغلب فکر می کردند که من یا دارم تقلب می کنم یا اینکه یک دوقلو دارم یا اینکه واقعاً از لحاظ روحی پریشان وضع هستم. (من به آخری هر هفته متهم می شدم شایدیک مقداری حقیقت هم داشته باشد). بیشتر اوقات من در مورد اینکه چه کاری دارم انجام می دهم سکوت می کردم . اما اگر شخصی از من می پرسید که آیا واقعاً این تعداد واحد درسی را برداشتم؟ من انکار نمی کردم .شاید من تنها دانشجوی دانشگاه بودم که برنامه درسی اش  دوصفحه پر بود.اگر فردی واقعاً مرا تحت فشار قرار می داد اثبات این مورد برایم کار خیلی آسانی بود. اما به ندرت این کار را انجام می دادم .

من این را به شما نمی گویم تا شما را تحت تاثیر قراردهم بلکه بیشترمی خواهم کنجکاوی شما را برانگیزم تا بدانید چه چوری من این کار را انجام دادم. من این کار را به سرانجام رساندم تنها با به کار بردن مفاهیم مدیریت زمانی که بیشتر افراد در مورد آن چیزی نمی دانند. اما همه آنها برای مطالعه کردن در کتاب ها و برنامه های صوتی (در آن سال های 1992-1193) وجود داشتند. عادت های مدیریت زمانی که من در طول دوره دانشجویی خودم یاد گرفتم در ساختن کسب و کار شخصی خودم به من کمک بسیار زیادی کردند. به همین دلیل من دوست دارم تا آنها را با شما به اشتراک بگذارم امیدوارم شماهم آنها را بارزش بیابید. آنها به من کمک کردند تا سال های تحصیلم را کم کنم و همچنین یک جایزه سی هزار دلاری را نصیب من کنندتا بتوانم کسب و کارم را شروع کنم. (همه این میزان پول را من در ترم آخر تحصیلی خودم به عنوان برنامه نویس به دست آورم بیشتر آن هم از بخش حق امتیاز) بدون هیچ تبلیغ دیگه ایی این ها بهترین هایی است که من برای ماهر شدن در مورد مدیریت زمان آموختم.

شفاف و رک بودن کلید می باشد.

اولین قدم دانستن این که دقیقاً چه می خواهید ، می باشد. در باشگاه تکواندویی که من قبلاً تمرین می کردم یک علامت بزرگ بر روی دیوار وجود داشت که می گفت "هدف شما این است که کمربند مشکی بگیرید" و این به هر فردی یادآوری می کرد چرا او می بایست این آموزش های سخت رابگذراند. وقتی شما برای خودتان کار می کنید. خیلی راحت است که تمام یک روز را پشت میز کار خود سپری نماییدو هیچ کار ارزشمندی هم را تکمیل نکرده باشید اگر واقعاً به صورت روشن نمی دانید برای چه این همه تلاش را انجام می دهید این نتیجه ،همیشه در حال رخ نشان دادن است در لحظاتی که  هشیاری خودتان را به دست می آورید از خودتان این را بپرسید."آیا دقیقاً این همان کاری است که من تلاش می کنم انجامش بدهم؟" شما باید تا سرحد ممکن مقصد خود را به وضوح بدانید. هدف های خود را مشخص کنید و آنها را بر روی کاغذ بیاورید. هدف های شما آنقدر بایستی واضح و روشن باشند که وقتی به یک غریبه آنهارا می دهید و از او می پرسید آیا من به تک تک آن اهداف رسیده ام یا خیر ؟ بتواند یک جواب واضح "بله" یا "خیر" به شما بدهد. اگرنمی توانید به صورت دقیقی هدف خودتان را مشخص کنید چه جوری می توانید بفهمید چه موقع به آنها خواهید رسید؟

من این را پی بردم که دوره زمانی که می تواند برای  تعریف و کار کردن برای یک هدف مفید باشد ،‌ 90 روز یا یک فصل است .در این بازه زمانی (90روزه) شما اگر هدف های روشن و بسیار مشخصی را برای خود تعریف نمایید تغییرات چشمگیر و قابل اندازه گیری خواهیدنمود.کمی مکث کنید و شرحی از این که زندگی شما بعد از 90 روز چگونه خواهد بود، بنویسید. درآمدماهیانه شما چقدر خواهد بود؟ وزن شما چند کیلو خواهد بود؟چه کسی دوست شما خواهد بود ؟ در شغل خودتان کجا خواهیدبود؟روابط شما چه جوری خواهد بود؟ وب سایت شما چه جوری خواهد بود؟ خیلی مشخص و واضح بنویسید.این رک بودن باعث می گردد تا به شما خطی بدهد که در مسیر حرکت نمایید.

همانند یک هواپیما روی حالت بدون خلبان ، شما می بایستی اصلاحاتی را انجام دهید تا در مسیر باقی بمانید.شما می باید هر چند وقت یکبار ، دوباره هدف های خود را نشانه روی کنید.با خواندن مجدد اهداف نوشته خود در هر روز صبح با آنها ارتباط برقرار کنید. برروی دیوارهای منزل تان آنها را نصب کنید به خصوص هدف های مالی خود را . سال ها قبل (در اواسط دهه 90 میلادی)من در آپارتمانم داخل هر اتاقش یک علامتی قرارداده بودم که می گفت "5000 دلار در ماه " این هدف کسب و کار من در آن زمان بود چون من دقیقاً می دانستم که چه چیزی را می خواهم به این هدف در طول چندهفته رسیدم  به این کار تنظیم مشخص و معین هدف ،ادامه دادم حتی با وجود اینکه برخی از آنها به نتیجه ایی نرسیدندولی این کار را خیلی موثر دیدم  نه تنها به تمرکز بر روی آنچه می خواهم کمک کرد بلکه مهمتر از آن این کار را هم برایم آسان نمود تا به هر آنچه در مسیر هدفم نبودند بتوانم چشم پوشی کنم به عنوان مثال اگر هدفی را برای خود معین می کنید تا ده هزار دلار در ماه درآمد داشته باشید،‌این به شما کمک می کند تاانجام کارهایی که منجر به 5000دلار در ماه می گردند ،را پیگیری نکنید.

اگر شما هنوز به نقطه روشن و واضحی نرسیدید و هدفی را برای خود مشخص ننموده اید، این کار خودش یک نوع اتلاف وقت بزرگ است ، شما وارد جریان زندگی می شوید در حالیکه واقعا ً‌نمی دانید چه می خواهید.بیشتر افراد مدت زمان زیادی را در این حالت که "من نمی دانم باید چه کار کنم " غلت می زنند، آنها منتظرندتا یک نیروی اجباری از بیرون این شفافیت و رک بودن هدف های آن ها  را درست کند. هرگز این را پی نمی برند که شفاف سازی یک امردرونی است. دنیا تنها منتظر شماست هیچ راهی نیست و همچنان منتظر می ماند تا بالاخره تصمیم خود را بگیرید. انتظار کشیدن برای روشن شدن و شفاف شدن خواسته ها مثل این میماند که یک مجسمه ساز یک سنگ مرمر را بگیرد و منتظر این باشد که مجسمه خود قطعه های غیر ضروری خود را بتراشد. برای شفاف شدن و روشن شدن منتظر این نایستید تا به صورت ناخودآگاه اتفاق بیافتد تیشه کار را بگیرید و مشغول شوید!

انعطاف پذیر باشید

یک تفاوت کلیدی مابین دانستن مقصد و دانستن راهی است که شما می خواهید از آن راه گذرکنید. ‌شاید هواپیمایی 90 درصداززمانش را کلاً در مسیر نباشد و لی باز هم به مقصد می رسد به خاطر اینکه دقیقاً می داند  کجامی خواهد برود و در طول مسیر راه به صورت مداوم اصلاح مسیر می نماید. شما از قبل نمی توانید مسیر دقیق  رسیدن به هدف خودرا پی ببرید.من معتقدم هدف واقعی برنامه ریزی اینه که خیلی راحت شما را متقاعد کند مسیرهای شدن کاروجود دارد. و همانطور که همه ما این را شنیدیم 80 درصد از کسب وکارها در پنج سال اول شروع کارشان شکست می خورند. اما آمار جالب تر این است که تقریبا      همه شرکت هایی که موفق می شوند ،کاری را انجام نمی دهند که حقیقتاً قصد انجام آن کارها را داشتند.اگر شما به شرکت های موفقی که با طرح های کسب و کار شروع می کنند نگاهی بیاندازیدعمدتاً این را می فهمید در هدف اولیه برنامه ریزی شده خودشان به صورت سختی شکست خوردند و تنها زمانی موفق شدند که کاردیگری را شروع کرده اند. این را بازگو می کند که هیچ طرح کسب و کاری در بازار کار به صورت دست نخورده نخواهد ماند. من می خواهم این را به صورت کلی تر بیان کنم و بگم که هیچ نقشه و برنامه ایی در دنیای واقعی دست خورده ، زنده نمی ماند.

نویسنده معروف ومشاور شرکت های تجاری آقای استفان کاوی اغلب از این اصطلاح استفاده می کند "ترکیب در لحظه انتخاب" این به معنای آن نیست که به صورت کورکورانه طرح و برنامه ها را بدون آگاهی هوشیارانه از هدف های خود ، دنبال کنید. به عنوان مثال اجازه بدهید این را بیان کنم که شما به صورت خیلی خوبی برنامه های خود را دنبال می کنید –حالا چه خوب چه بد- و یکدفعه یک فرصت غیر قابل پیش بینی برایتان به وجودمی آید.آیا شما به برنامه و طرح اصلی خود می چسبید ؟ ممکن است فرصت را ازدست بدهید یا شایدبرنامه خودرا متوقف کنید و به دنبال فرصت پیش آمده بروید و با این کار از برنامه ریزی که انجام داده بودید، خارج شوید؟ اینجا جایی است که مجبوریدمکث کنید و دوباره هدف های خودرا بررسی نمایید که راه بهتر کدام است و تصمیم بگیرید. هیچ برنامه ریزی نباید به صورت کورکورانه دنبال گردد. به محض اینکه شما دانشی را به دست آوردید که برنامه شما را نامعتبر سازد بایستی ترکیب در لحظه انتخاب را عملی کنید. برخی وقت ها شما می توانید به هدف هایتان با پیمودن مسیرهای میانبری که به صورت غیر منتظرانه پیش می آیند ، سریعتر می توانید برسید. مابقی اوقات هم می باید به برنامه های اصلی خود تان متعهد باشید و از حواس پرتی های کوچک که شما را از رسیدن به هدف هایتان ،‌بازمی دارد دوری کنید. خیلی سخت به هدف های خود بچسبید ولی در  برنامه ریزی انعطاف داشته باشید.

من بر این اعتقادم که داشتن یک هدف روشن و واضح خیلی خیلی مهمتر از برنامه روشن ودقیق است. در دوران دانشجویی ، من در مورد هدف نهایی ام خیلی مصمم بودم – در سه ترم فارغ التحصیل شوم- اما برنامه های من مداوم شناور بودند. هر روز یک پروژه جدید ،‌تکلیف های جدید یا آزمون به من اطلاع رسانی می شدو من مجبور بودم تا با این دریای فعالیت های در حال تغییر خودم را تطبیق دهم . اگر می خواستم یک برنامه بلند مدت برای هر ترم درست کنم در کمتر از 24 ساعت ، این برنامه بی استفاده می شد.

تنها از یک روش اداره کردن استفاده کنید.

به جای استفاده از چند سیستم سازماندهی گسترده من به لیست کردن کارها با مداد و کاغذ چسبیدم.تنها ابزار سازماندهی من دفترچه ام بود که در آن تمامی تکالیف را با زمان انجام آنها می نوشتم من نگران مساله برنامه ریزی و اولیت بندی آنها در آینده نبودم خیلی راحت لیست را نگاه می انداختم و آیتمی را انتخاب می کردم که مناسب بود و می شد تا در همان مدت زمانی که داشتم انجامش داد ، همان کار را انجام می دادم .بعد آن کار را تمام می کردم و آن را از لیست کارهایم خط می زدم.

اگر مقاله ایی را داشتم که ده ساعت زمان لازم داشت تا آن را بنویسم ، من تمام کار را یک دفعه انجام می دادم به جای اینکه آن را به فعالیت های کوچکتر تقسیم کنم ، عموماً پروژه های بزرگم را در آخر هفته ها انجام می دادم . صبح به کتابخانه می رفتیم تحقیقات لازم را انجام می دادم. بعد به اتاقم در خوابگاه برمی گشتم و آنقدر به کار ادامه می دادم تا متن نهایی من بر روی چاپگر، چاپ می شد. اگر نیاز داشتم استراحتی بکنم این کار را می کردم .اصلاً مهم نبود پروژه چقدر بزرگ بود یا اینکه چقدر زمان استاد ما مهلت داده بود. یکدفعه که من تکلیفی را شروع می کردم آنقدر روی آن کار می کردم تا اینکه 100 درصد کامل می شدو آماده تحویل می شد.

این تمرین ساده زمان زیادی از من را نجات داد . اول اینکه به من این فرصت را می داد که خیلی عمیق بر روی تکلیف تمرکز کنم و زمان کار کردن هم خیلی موثر و کارآمد کار کنم. وقت خیلی زیادی از شما، زمان جابجا شدن بین کارها به خاطر اینکه مجبوریدمحتوی هر فعالیت را در مغز خود دوباره بارگزاری نمایید ، تلف می شود. با اداره کردن یک فعالیت زمان جابجا شدن بین فعالیت ها را به حداقل می رسانید. د رحقیقت من همه کارها وتکالیف ام در مورد یک موضوع ،را جمع می کردم وبعد آنها را یک بار بدون جابجاکردن بین فعالیتها انجام می دادم . به این ترتیب من تمام کارهای ریاضی ام را یکبار انجام می دادم تا تمام شوند. سپس تمام کارهای برنامه نویسی ام را انجام می دادم بعد هم تکلیف های تحصیلی عمومی را انجام می دادم . با این رفتار من مغز خودم را در حالت ریاضی ، حالت برنامه نویسی ، حالت نوشتن یا حالت هنرنگه می داشتم و تا حدامکان در آن حالت می ماندم . دوم اینکه با این کار من به این باور رسیدم که این عادت به من کمک می کند تا در آرامش و بدون استرس کار کنم  به این دلیل که ذهنم پراز آیتم های که باید انجام بدهم ، نبود. همیشه یک کار برای انجام بودو بس . من هرچیزی را که خارج از حوزه فعالیت جاری من بود را فراموش می کردم.

شکشت دوست شماست

بیشتر مردم به نظر می رسد یک ترس درونی از شکست دارند اما شکست واقعاً بهترین دوست شما می باشد. افرادموفق ، هم تعداد زیادی از تلاش هایی که می کنند، به شکست منجر می شود.مثل بازیکن بزرگ بیسبال باب روث رکورد دویدن خانگی و پیاده روی را باهم دارد . آنهایی که بیشترین میزان موفقیت را دارند بیشترین میزان شکست را هم دارند. هیچ چیز اشتباه یا خجالت آوری در شکست خوردن وجود ندارد اینکه هیچ گاه تلاشی انجام ندهید باعث تاسف و پشیمانی است. بنابراین از این که آزمون و خطایی انجام دهید تا کارآیی خود را افزایش دهید نترسید. برخی وقت ها سریع ترین راه انجام شدن یک کار،این است که سریع بپرید و آن کار را انجام دهید همیشه در طول راه می توانید اصلاحات انجام دهید. این روش آمادگی – اقدام کردن – نیت کردن فوق العاده است خیلی بهتراز روش آمادگی –هدف یانیت – اقدام کار می کند. دلیل اش هم این است وقتی یکبار کاری را انجام می دهید یک سری داده واقعی از انجام کار به دست می آورید که این داده ها می تواند به شما در اصلاح مسیربرای رسیدن به هدف کمک تان کنند. بسیاری از افراد در مرحله برنامه ریزی و فکر کردن گیر می افتندو هرگز به نقطه اقدام و عمل نمی رسند. چه تعداد ایده های ناب که شما بی خیال آنها شدید چون در حالت تحلیل فلج شده اید (مثل آمادگی –نیت –نیت –نیت –نیت –نیت ) ؟

در طول مدت دانشجویی من ایده های دیوانه کننده زیادی را امتحان کردم و فکر می کردم که وقت من را نجات می دهند. من به خواندن در باره مدیریت زمان ادامه دادم و هر چیزی یاد می گرفتم را به کار می بردم . ولی چند تا ایده ناب را هم خودم درست کردم بیشتر ایده های من کار نکردند ولی بعضی از آنها خوب کار کردنداراده من بر این بود تا بارها و بارها شکست بخورم تا شاید بتوانم چیزی را به دست آورم که به من یک ارتقا حسابی بدهد.

این را بدانید شکست جهت خلاف موفقیت نیست بلکه قسمت اصلی موفقیت می باشد. یکبار که موفق شدید هیچ کسی به هیچ وجه شکست های شما را به خاطر نمی آورد. شرکت مایکروسافت اولین کار تجاری اقای بیل گیتس و پل الن نبود. چه کسی این را به خاطر می آورد که شرکت ترف او دیتا آنها ترکید ؟هنرپیشه جیم کری وقتی که یک کمدین جوان بود در خیلی از صحنه ها او را هو می کردند. ما جریان برق را داریم به خاطر اینکه توماس ادیسون حتی بعد از ده هزار بار شکست از این اختراع چشم پوشی نکرد. اگر لغت "شکست" مورد لعن ونفرین شماست آنرا تغییر قالب دهید. شما یا موفق می شوید یا می توانید چیزی یاد بگیرید.

اجازه دهید تا ترس از شکست به شما خدمت کند . اگر برای رسیدن به یک هدف خاص هیجان زده می شوید ولی از این می ترسید که شاید نتوانید به آن برسید .سریع بر روی آن کار پرش کنید و آن را به هر صورتی شده انجام دهید. حتی اگر با این تلاش ها ، به هدف خود نرسیدید چیز ارزشمندی را یاد گرفته ایدو می توانید یک تلاش بهتری را دفعه بعد،انجام دهید. اگر به افرادی که در کارهای تجاری موفق می شوند نگاهی بیاندازید در بسیاری از آنها، این مورد را پیدا خواهید کرد که قبل از رسیدن به چیزی که کار کند یک رشته از شکست های تهوع آور داشته اندو من فکر می کنم افرادموفق، موافق این هستند که تجربه شکست زود هنگام یک فاکتور مشارکت کننده اساسی در پیروزی های آینده آنها بوده است. توصیه من به همه افرادی که می خواهند یک شرکت جدید را شروع کنند این است که خیلی سریع محصول خود را به بازار روانه کنند یا خدمات خود را درست کنند و خیلی نگران این نباشند که آیا به هدف شان می رسند یا خیر؟ شاید نتوانند به هدف برسند اما شما چیزهای بسیار زیادی از انجام کار ،که حتی فکرش را هم نمی کردید ، یاد می گیرید.

همین الان انجامش دهید.

آقای کلمنت استون ،‌فردی که امپراتوری بیمه به ارزش صدها میلیون دلار ساخت، تمام کارمندانش را مجبور می کرد تا عبارت "همین الان انجامش بده" را هر روز صبح ، بارها و بارها تکرار کنند. هروقت حس کردید میل به تنبلی دارد شما را می گیرد و این به ذهن شما خطور کرد که کاری باید انجام دهید ، یک لحظه بایستید و با صدای بلند بگویید"همین الان انجامش بده ! همین الان انجامش بده! همین الان انجامش بده !" من اغلب این متن را به عنوان پس زمینه کامپیوترم قرار می دهم انجام ندادن کارها هزینه بسیار زیادی برای شما دارد به این دلیل که  فکر شما بارها و بارها آنهارا ملاقات می کندو این کار باعث می شود تا جمع مقدار وقت تلف شده تان ، هی بالا برود. فکر کردن و برنامه ریزی کردن خیلی مهم اند اما کار کردن خیلی مهم ترند شما هرگز به خاطر افکار و برنامه هایتان ،دستمزدی دریافت نمی کنیدتنها بابت نتیجه پول می گیرید. وقتی شک می کنید،شجاعانه کار کنید طوری که شکست شما غیر ممکن باشد و درحقیقت هم این طوری است.

نیاز است تا عادت تصمیم گرفتن را هر چه سریعتر در درون خود پرورش دهید. من از قانون 60 ثانیه تقریباً  برای هر  تصمیمی که مجبورباشم،‌اتخاذ نمایم استفاده می کنم  و اصلاً اهمیتی ندارد که تصمیم چقدر بزرگ یا مهم باشدهر وقت اطلاعات لازم برای تصمیم گرفتن به دست میارم یک تایمر روشن می کنم و به خودم تنها 60 ثانیه وقت می دهم تایک تصمیم محکم بگیرم و حتی اگر مجبور باشم سکه می اندازم . وقتی که دانشجو بودم نمی توانستم از پس هزینه اتلاف وقت برای فکر کردن در مورد تکلیف ها یا نگرانی در مورد این که کی باید آنها را انجام بدهم ،‌بربیام خیلی راحت یکی را انتخاب می کردم و می رفتم تا آن را انجام بدهم . امروز هم وقتی نیاز به این داشته باشم تا تصمیم گیری کنم چه مقاله ایی را بنویسم ، تنها یک موضوع را انتخاب می کنم و شروع می کنم به نوشتن .دلیل تجربه نکردن حس انسداد تجربه نویسندگی من هم ،‌همین نوع تصمیم گیری می باشد. انسداد حس نویسندگی به معنی این است که شما در فکر اینکه چه بایستی بنویسید به جای اینکه واقعاً چیزی بنویسید ،‌گیر می کنید .من وقتم را برای فکر کردن در مورد اینکه چه بنویسم تلف نمی کنم فقط به خاطر اینکه دایم مشغول نوشتن هستم و شاید هم به این دلیل بوده است که توانسته ام ، صدها مقاله بکر را خیلی راحت بنویسم . هر مقاله ایی را که می نویسم ایده برای نوشتن حداقل دو مقاله دیگر را تولید می کند . به این ترتیب ایده های من به مرور زمان افزایش می یابد. هرگز نمی توانم تصور کنم که خارج از محتوی اصلی حرکت کنم.

خیلی از افراد تصمیم گیری را به تاخیر می اندازند با وجود این که هیچ فایده ایی در به بعد موکول کردن وجود ندارد. عموماً به عقب انداختن تصمیم گیری ، تنها عواقب منفی به بار می آورد. پس حتی اگر شما با مساله مبهمی روبرو شدید جگر به دندان بگیریدو تصمیم بگیرید. حتی اگر بعداًمشخص شود تصمیم شما اشتباه بوده است ، موضوع را سریعتر می فهمید. بسیاری از افراد ممکن است تنها برای تصمیم گیری در مورد اینکه چه چیزی را برای شام بخورند ، بیشتر از 60 ثانیه وقت صرف کنند. اگر من نتوانم تصمیم بگیرم که چه چیزی را بخورم سریع یک سیب یا چند تا موز را می گیرم و شروع به خوردن آنها می کنم. برخی وقت ها از میوه ها سیر شدم قبل از اینکه واقعاً به این نتیجه برسم که چه چیزی را بخورم . با این نوع تصمیم گیری مغز من خیلی سریع این را می فهمد که اگر چیزی بیشتر از میوه می خواهد باید سریع تصمیم بگیرد. اگر شما سرعت تصمیم گیری خود را بالا ببرید می توانید مابقی وقت خود را صرف کار کردن و فعالیت کردن سپری کنید.

تحقیقات نشان می دهند بهترین مدیران دنیا تاب، تحمل میزان زیادی از موارد مبهم را دارند. به عبارت دیگر آنها قادرند تا با داشتن داده های اطلاعاتی جزیی و یا متضاد خیلی شجاعانه عمل کنند . امروزه بسیاری از صنایع با چنان شتابی در حال حرکتند در مدتی که در حال تکمیل اطلاعات خود هستید تا براساس آنها بتوانید تصمیم بگیرید ، فرصت کاملاً از دست رفته باشد. جایی که هیچ اطلاعاتی نداریدبه تجربه شخصی و درک مستقیم خود اعتمادو تکیه کنید . اگر می شود تصمیمی راخیلی سریع گرفت ، هرچقدر ممکن است آنرا سریع تر بگیرید. اگر نمی توانید فوراً تصمیم بگیرید،وقتی را کنار بگذارید تا انتخاب هایتان را بررسی کنیدو تصمیم گیری نمایید. حجم بالایی از وقت خود را صرف کار کردن نمایید،‌نه تصمیم گرفتن . دودل بودن وقت زیادی از شما را تلف می کند. بیشتر از 60 ثانیه زمان را برای تصمیمی که چاره ایی برای دوری گزیدن از آن ندارید، وقت نگذارید. یک تصمیم محکم وفوری بگیرید و از عدم اطمینان به سمت اطمینان و کارکردن حرکت نمایید. بگذارید تا دنیابه شما بگوید که شما دارید اشتباه می کنید. و خیلی سریع تجربه کافی برای اینکه تصمیم های دقیق و هوشمندانه بگیرید را به دست بیاورید.

بی رحمانه اقدامات Triage  (کارهایی که برای بیماران ایست قلبی انجام می دهند تا قلب شان دوباره شروع به کار کند)را انجام دهید

هرچیزی که وقت شما را تلف می کند ، دور بریزید. از سطل آشغال خیلی راحت و  آزاد استفاده کنید و این قانون را عمل کنید"اگر شک دارید، آنرا دور بریزیداشتراک مجلات بی مصرف را کنسل کنید. اگر مجله ایی دارید که دو ماه است و هنوز نخوانده اید ،آنرا دور بریزید. احتمالاً‌ارزش خواندن را ندارد. این را درک کنید هر چیزی که وقت شما را بگیرید،‌رایگان نیست . قبل از این که برای هر سرویس یا اشتراک رایگانی ثبت نام کنید این سوال را از خود بپرسید که از نظر زمانی چقدر وقت شما را خواهد گرفت. هرفعالیتی یک هزینه زمانی دارد از خودتان بپرسید "آیا این فعالیت ارزش این را دارد که من این مقدار زمان را برای آن قربانی نمایم؟"

در دوران دانشجویی من خیلی وحشتناک بی رحم بودم به خصوص در مورد انجام دادن کارهای غیرضروری. یکبار من به یکی از استادانم گفتم تصمیم ندارم تا یکی از پروژه هایی که درمورد علوم کامپیوتر، داده است را انجام دهم . به دلیل اینکه من فکر می کنم استفاده خیلی خوبی از وقت من نیست . آن پروژه نیازمند این بود تا من ده تا 20 ساعت کارخسته کننده انجام دهم درحالیکه این پروژه هیچ چیزی را به من یاد نمی داد که من آن را یاد نداشته باشم. همچنین این پروژه تنها ده درصد از نمره آن کلاس را داشت و قبلاً هم با این کلاس همین کارها را کرده بودم تنها عواقب واقعی این کار می توانست این باشد تا من در این کلاس به جای نمره مثبت ،  نمره ‌منفی بگیرم .  من به استادم گفتم فکر می کنم این یک معامله کالا به کالا است و من این را قبول می کنم. من تلاش نکردم تا برای اینکه نوعی دیگر رفتار کند ،‌مذاکره کنم . بعدش هم نمره رسمی اعلام شده به من هم در آن کلاس منفی بود اما خودم شخصاً به خودمم نمره A+  برای اینکه ده تا 20 ساعت از وقتم را به نحو بهتری استفاده کردم ،‌دادم .

ازخودتان این سوال را بپرسید "آیا اگر من این پروژه ، ارتباط ، شغل و غیره را شروع کنم و این کارها را بارها و بارها انجام دهم آیاهمین چیزهایی که همین الان هم می دانم، به دست می آورم؟" اگر جواب شما بله است پس تا جایی که امکان دارد از آن کار یا رابطه و ... خارج شوید. این نوع را فکر کردن برمبنای صفر می نامند. من افراد زیادی را می شناسم که چنین باورهای محدود کننده ایی دارندو می گویند "همیشه کاری را که شروع کردی به پایان برسان". سالها پله های نردبانی را بالا می روندو بعد که به نقطه اوج نردبان می رسند می فهمند به ساختمان اشتباهی نردبان خود را تکیه داده بودند. به خاطر بیاورید که شکست دوست شماست پس اگر تصمیم خاصی را در گذشته گرفته ایدکه دیگه نتایجی که به درد شما می خورد را ایجاد نمی کندهیچ افتخاری نیست تا زندگی خود را برای هدفی که دیگه برای شما هیجان انگیز نیست ،‌فدا نمایید. این فرصتی است تا ترکیب انتخاب در لحظه را تمرین نمایید. شما باید به صورت مداوم شرایط فعلی خود را ارزیابی نمایید تا دقیقاً مشخص کنید که چه چیزی را بعد از این انجام می خواهید بدهید هر آنچه شما در گذشته تصمیم گرفته اید اگر امروز، نتوانید دوباره آن تصمیم ها را بگیرید، تا حد زیادی بی ربط است.

تمامی وقت هایی که دارند تلف می شوند را مشخص کنید و آنها را زنده کنید

به جای تماشای یک نمایش تلویزیونی یک ساعت آنرا ضبط کنیدو با سریع جلو بردن قسمت های تبلیغات میان برنامه آن ، در 45 دقیقه ببینیددرصورتیکه می توانید کار خود را با یک تماس تلفنی 10 دقیقه ای راه بیاندازیدنیم ساعت از وقت خود راصرف تایپ کردن یک ایمیل بلند و طول و دراز نکنید. تمامی کارهای خردو ریزه را جمع کنید و همه آنها را باهم انجام دهید.

در تابستان بین ترم دوم و سوم من این را فهمیدم که یک آپارتمان روبروی خیابان دانشکده می باشد که خیلی به ساختمان مهندسی از اتاق من درخوابگاه است ،‌نزدیک تراست. پس من از خوابگاه به آن آپارتمان اسباب کشی کردم .که این خودش باعث شد برخی از وقت ها که هر روز پیاده روی یا دوچرخه سواری تا به ساختمان مهندسی برسم را بتوانم ذخیره کنم . همچنین من از یک اتاق دو نفره در خوابگاه که با دو نفر از دانشجوهای دیگر بودم به یک آپارتمان کوچک یک نفره ،‌تغییر مکان دهم . این آپارتمان جدید خیلی کارآمدتر بود. به عنوان مثال من  می توانستم در حالیکه آشپزی می کردم تکلیف های برنامه نویسی ام را انجام دهم فقط به خاطر اینکه میز کامپیوتر من چند قدم آن طرف تر از اجاق گاز بود .

تلاش برای جدا شدن و بریدن از عادت های اتلاف وقت ،نقطه شروع عموم کسانی است که دوست دارند تا کارآمدتر شوند. اما من فکر می کنم که این یک اشتباه است. بهینه کردن عادت های فردی شما می بایست بعداً به میدان بیایند. مشخص کردن واضح هدف بایستی اول اتفاق بیافتد. اگر شما هدف روشنی نداشته باشید. به همین دلیل تلاش های شما برای استقرار عادت های کارآمد ،بیشتر و بریدن از عادت های غیر موثر خیل سریع ناکام خواهند ماند. شما دلیل کافی و قوی ندارید تا از وقت خودتان خیلی خوب استفاده کنید. به همین دلیل خیلی راحت وقتی که یک مقدار کار سخت تر می شود ،‌شما صحنه را ترک می کنید. شما به یک هدف جذاب بزرگ نیازدارید تا انگیزه کار داشته باشید. دلیل اینکه 15 دقیقه از زمان انجام یک کار را هرس کنید می تواند شورو هیجان ناشی از این مورد که این  15 دقیقه را برای کار بهتری می توانید صرف نمایید،‌باشد.

به عنوان مثال شما شاید شغلی داشته باشید که به یک نوعی آن را دوست داریدولی این نوع دوست داشتن آنقدر نیست که باعث شودتا شما سعی نمایید تا 15 دقیقه از کار را در این کار و آن کار ، کم کنید و این وقت ها را پس انداز نمایید . حتی اگر جمع این ساعت هایی به چیزی حدود چند ساعت در روز برسد. اما اگر شما یک وقتی را بگذارید تا حس هدف دار بودن که روح شما را هم عمیقاً تحت تاثیر قرار می دهد را پرورش دهید. خیلی به صورت خودکار این انگیزه را پیدا می کنید تا از وقت خودتان بهتر بتوانید استفاده کنید. اگر شما به سطح بالاتری از دستورات(هدف ، معنی ،‌اعتقادات روحی) برسید. سطح های پایین تر(عادت ها ، تمرین ها ،‌فعالیت ها) تمایل پیدا می کنندتاخود را بهینه تر نمایند.

قانون 20-80 را به کارببرید.

مثل اصل پرتو(Pareto) قانون 20-80 این را بیان می کند که 20درصد از تلاشی که برای یک کار می کنید 80 درصد ارزش کار به حساب می آید این همچنین به این معنی هم است که 80 درصد از یک کار تنها 20درصد ارزش کاری را به دست می آورند. در دوران دانشجویی من از این اصل خیلی زیاد استفاده می کردم . بعضی ازهفته ها من نزدیک به 40درصد از کلاس های دانشگاه را می پیچوندم به این دلیل که نشستن در محل ارایه یک سخنرانی اغلب به معنی موثرترین روش یادگیری برای من نخواهد بود. و همچنین این را ذکر کنم که من خیلی راحت از انجام تکلیف هایی که فکر می کردم ارزش وقت من را ندارد را انجام نمی دادم .یک کلاس ریاضی بود که من فقط در طول ترم دو بار در کلاس حضور پیدامی کردم . به خاطراینکه من از کتابهای درسی خیلی بیشتر از توضیحات استاد یاد می گرفتم و من تنها برای امتحان میان ترم و پایان ترم در کلاس حضور داشتم .  اول کلاس سرم را می انداختم و شروع می کردم به نوشتن تکالیف که داده بودند آخر هر کلاس به این فکر می کردم که کلاس بعدی چه کار کنم. درعمل من بالاترین نمره کلاس را می گرفتم ولی استاد اصلاً‌ من کی بودم .  مابقی دانشجویان مطابق قوانین حرکت می کردند و این را نمی فهمیدند که آزادند تا قانون های خودشان را بسازند. پیدا کنید که چه بخش هایی از زندگی شما به قسمت حیاتی و اساسی 20 درصد تعلق دارد و تمام تمرکز خود را بر روی آن بگذارید. قاطعانه در مورد دوری گزیدن از جاهایی که خیلی راحت بهترین نتایج را به شما نمی دهد، خشن رفتار کنید. وقت خود را جایی سرمایه گذاری کنید که پتانسیل جبران کردن بالایی را برای شما داشته باشد.

گارد در زمان

برای کارکردن موثر شما نیازمند جعبه های زمان بدون مزاحمت و وقفه ایی  هستید که بتوانید کار باارزشی را کامل نمایید. وقتی مطمئن هستید که مزاحمت و وقفه ایی در حین کار نخواهید داشت عملکرد شما بسیار بالا تر خواهد شد. وقتی می نشنید تا یک حجم کار مشخصی را انجام دهید مقدار وقتی را به آن کار اختصاص دهید که در حین انجام آن مجبور نباشیدکه کار دیگری انجام دهید. من فهمیدم که حداقل زمان 90دقیقه برای هر بخش از زمان که کار می کنید بسیار ایده آل است.

شما ممکن است نیاز باشد تا افراد دیگر در داخل زندگی خود به این توافق برسید تا بتوانید این بلوک های 90 دقیقه ایی وقت را بدون مزاحمتی داشته باشید. اگر نیاز است به دیگران پیشاپیش اخطار دهید که در این بلوک های زمانی به هیچ عنوان مزاحم شما نشوند. بترسانید که اگر مجبور شوید با خشونت با آنها برخوردخواهید کرد. من در طول دوران دانشجوی وقتی می خواستم که کار کنم، در اتاقم را قفل می کردم به همین خاطر هم دوره ایی هایم می دانستند که نباید مزاحم کار من شوند. و هر وقت اتاق دو تا تخت داشت و طراحی شده بود که 4 نفر بتوانند در آن جا استراحت کنند. من یک مقدار پول بیشتر می دادم که تمام اتاق را برای خودم داشته باشم. و به این ترتیب همیشه من اتاق خصوصی خودم را برای کار داشتم . و هر گاه می  خواستم با دیگران ارتباط داشته باشم از اتاقم می زدم بیرون ،‌و برخی اوقات هم با یکی از هم دوره ایی هایم بازی کامپیوتری می کردم. اگر برای شما پیش می آید تا در یک محیط پر از وقفه و مزاحم کار کنید کارامدی و موثر بودن شما بشدت کاهش پیدا می کند. همچنین محیطی را به هر قیمتی شده تغییر دهید. بعضی از افرادهم به من گفته اند که یک کپی از این مقاله را به رییس شان داده اند تا کمک کند تا بتوانند او را متقاعد کنند تا کارهایی را انجام دهد که وقفه و مزاحمت های محیطی را کاهش دهند.

در حالیکه اختصاص یک مقدار وقت مشخص را برای یک انجام کار (بلوک های 90 دقیقه ایی) می تواند کمکی به کارآمدتر بودن باشد. من این را پی بردم که خودم زمانی بهتر کار می کنم که یک زمان زیاد ، با انتهای قابل تمدید  بدون هیچ گونه وقفه و مزاحمت داشته باشم. من اغلب یک زمان شروع برای انجام کار اختصاص می دادم اما عمدتاً هیچ زمانی را برای پایان آن مشخص نمی کردم. هرچقدر که امکان داشت به خودم اجازه می دادم تا آنجایی که می توانم به آن کار بچسبم . تا آنجایی که سرانجام من از گرسنگی یا سایر نیازهای بدنم به ستوه می آمدم . من اغلب بیشتر از 6 ساعت بر روی یک فعالیت بدون اینکه هیچ استراحتی داشته باشم ،‌کارمی کردم. در حالیکه استراحت های کوتاه،مکرر برای افزایش کارآمدی توصیه می گردد. من فکر می کنم که این پیشنهاد محصولی از تحقیق های عصر صنعتی ،برای کارگران دارای انگیزه بسیار کم باشد نه برای کارخلاق مبتنی بر هدف . من این را فهمیدم برای من بهتر است تا نیروی جاری خودم حفظ کنم و تا جایی که می توانم ادامه دهم به جای اینکه وقت ام را به تکه های کوچک تر تقسیم کنم و در این کار خطر تسلیم شدن به یکی از مواردی که شما را از مسیر راه خارج کند وجود دارد.

حالت جاری شدن حالتی است که شما کاملاً مجذوب یک کار شده اید و حس گذشت زمان را از دست می دهیدو حدود 15 دقیقه طول می کشد تا شما وارد این مد یا حالت شوید هر زمان که وقفه ایی در کار شما به وجود می آید باز 15 دقیقه برای شما زمان خواهد برد که به حالت اولیه قبلی برگردید. هر وقت که وارد این حالت جاری شدن شدید با تمام وجودتان آن را مواظبت نمایید این حالتی است که در آن شما با آن به حجم کار زیادی هجوم خواهید بردو ارتباط با فعالیت را با تمام وجود تجربه نمایید. وقتی من در این حالت هستم من هیچ حسی از گذشته یا آینده ندارم . من تنها احساس می کنم که من تنها با کار خودم هستم.

گاهی من از این مساله رنج می برم که یک فعالیت را بایستی در زمان های گسترده شده انجام دهم (مثل چند روز در یک ماه یا یک سال) این را فهمیدم که ارزش خطر کردن را دارد به عنوان مثال وقتی که من کار بهینه سازی را بر روی سایتم انجام می دادم  من اغلب به یک ایده های جدید در حین کار کردن بر می خوردم . و معمولاً سریع به جلو می رفتم و آن ایده های جدید را فوراً‌پیاده سازی می کردم و این را فهمیدم که این نحوه کار کردن در همان لحظه تولد ایده ها بسیار موثرتر از زمان بندی آنها برای انجام آنها در زمان های آینده می باشد.

تمام زمانی را که به کار اختصاص داده اید کارکنید

در طول یک از این بلوک های مقدس زمان (همان 90دقیقه ها ) هیچ چیزی را به غیر از فعالیت که دقیقاً‌جلوی شما ست انجام ندهید. ایمیل خود را چک نکنید یا در فروم های انلاین شرکت نکنید یا وب گردی نکنید اگر این وسوسه را دارید وقتی که دارید کار می کنید، کابل اینترنت را بکشید. تلفن خود را خاموش کنید یا خیلی راحت به تلفن ها پاسخ ندهید. قبل از شروع کار دستشویی بروید و مطمئن شوید که در مد ت کارتان گرسنه نمی شوید. از صندلی خود بلند نشوید و در این مدت با هیچ کس صحبت نکنید.

تصمیم بگیرید این کاری است که شما می خواهید انجام دهید و بعد از آن هیچ  کاری به جز آن کار انجام ندهید. اگر برای شما این پیش آمده است که دیگران را مدیریت کنید. هر چند وقت یکبار از آنها بپرسید که فعالیت شماره یک آنها چیست و مطمئن شوید که آنها کاری غیر از آن فعالیت انجام نمی دهند. اگر شما فردی را می بینید که به ایمیل جواب می دهد پس بایستی آن کار جزئ مهم ترین کارهای آن شخص در آن زمان خاص باشد و اگر نه آن شخص اگر بخواهیم که درست صحبت کنیم دارد وقت تلف می کند.

اگر شما به استراحت کوتاهی نیاز دارید پس یک استراحت کامل را انجام دهیدو هیچ کاری را انجام ندهید. کارهای شبیه کار را در زمان استراحت خود اگر فکر می کنید که به استراحت و برگرداندن نیروی خود هستید انجام ندهید. چک کردن ایمیل یا وب گردی یک نوع استراحت کردن نمی باشد. وقتی دارید استراحت می کنید  چشم های خود را ببندید و چند نفس عمیق بکشیدیا چند تا میوه تازه بخورید. آنقدر استراحت کنید که این را احساس کنید که می توانید مجدداً‌ به صورت کارآمد کار کنید. وقتی نیاز می کنید که بایستی استراحت کنید استراحت کنید. وقتی شما باید کار کنید ،‌واقعاً‌کار کنید. کار با صددر صد تمرکز یا اصلاً‌کار نکنید. من کاملاً با این اوکی هستم که شما هر چقدر که می خواهید زمان استراحت داشته باشید.فقط اجازه ندهید که زمان استراحت کردن شما به درون وقت کار کردن شما بخزد و بیاد. 

چندکاررا باهم انجام دادن

مقدار دانش جدید در هر زمینه ایی به سرعت در حال افزایش می باشد به صورتی که آنچه درحال حاضر در مورد کارخودتان می دانید شاید در حال قدیمی شدن و منقصی شدن است. تنها راه حل این است تاجایی که امکان دارد دانش های جدید را جذب کنید. خیلی از مهارت هایی که امروز من در کسب و کارم به کارمی برم تاچند سال قبل اصلاً وجود نداشتند. بهترین روشی که من برای انجام چند کار با هم می دانم این است تا هر وقت امکانش وجود داشته باشد خواندن و گوش کردن به برنامه های صوتی را باهم انجام دهم .

وقتی دارید تلویزیون تماشا می کنید یک مجله کامپیوتری را در زمان آگهی ها و تبلیغات میان برنامه بخوانید.اگر مردهستید زمانی که دارید صورت خود را اصلاح می کنید مطالعه کنید. من از یک ماشین اصلاح برقی استفاده می کنم و در زمان 2-3 دقیقه که اصلاح صورتم طول می کشد ،مطالعه می کنم این کار به من این فرصت را می دهد تا در یک هفته نزدیک دو مقاله بیشتر بخوانم .مجموعاً 100 تا مقاله در سال می شود. این یکی از آن عادت هایی است که خیلی آسان می توان آنرا شروع کرد. چند تا مقاله تهیه کنید یا مقاله هایی را که فرصتی برای خواندن آنها ندارید را چاپ کنید و آنها را در سرویس بهداشتی خود قراردهید. هر زمان که دستشویی می روید یکی از این مقاله ها چاپ شده را هم با خود ببرید . اگر مجبور به ایستادن در صفی مثل صف دفترپستی یا فروشگاه ها شدید مقاله را بیرون بیارید و بخوانید . شما از این که چقدر دانش با خواندن در زمان فعالیت های غیر فکری ، به دست می آورید. شگفت زده می شوید.

به برنامه های صوتی هر زمانی که می توانید گوش کنید. وقتی دارید رانندگی می کنید همیشه به یک برنامه صوتی گوش کنید. یکی از بهترین روش های یادگیری در مورد مهارت هایی که می خواهید یادبگیرید، این است که آنها را به صورت مستقیم از افرادی یادبگیرید که همین الان در آن ماهرند. برنامه های صوتی اغلب از کلاس های دانشگاهی که بخواهید در آنهاحضور یابید ، تمرینات عملی بیشتری را دارند. اگرچه افراد داری مدرک بازاریابی یا کسب و کار به وسیله استادان دانشگاه آموزش دیده اند . ولی شما می توانید این موضوعات را از افراد میلیونر یا میلیاردر که خیلی از این نکات را از دنیای واقعی یاد گرفته اند، بیاموزید.

مهارت انجام چند کار به صورت همزمان شاید یکی از مهمترین مهارت های سطح پایین بود که به من این امکان را داد تا بتوانم مدت تحصیلم در دانشگاه را به سه ترم خلاصه کنم . به صورت متوسط من هر روز هفته، هفت یا هست ساعت کلاس درسی داشتم. اما در سه شنبه های ترم آخر تحصیلم من از 9 صبح تا 9 شب به صورت پشت سر هم کلاس داشتم. و به این خاطر که من کلاس های درسی زیادی را در هر ترم برمی داشتم هر هفته هم کلی آزمون و تحویل پروژه داشتم . هیچ وقتی نداشتم که چیزی خارج از کلاس های درسی ام بتوانم مطالعه کنم . بنابراین من مجبور بودم تا هر چیزی را همان موقع که گفته می شد یادبگیرم. اگر استاد چیزی را بر روی تخته می نوشت من آنرا همان موقع و همان لحظه آن را حفظ می کردم .من نمی توانستم از پس این بربیام که این ها رابه آینده بیاندازم که با این کار خطر فراموش کردن  نیز وجود داشت. در حین کلاس هایی که خیلی تند آموزش نمی دادند. من تمرین هام را انجام می دادم . کارهای الگوریتم شغل برنامه نویسی ام را انجام می دادم. یا برنامه ریزی کاری ام را اصلاح می کردم . شما احتمالاً می توانید فرصت های خیلی زیادی را برای انجام چند کار با هم را پیدا کنید. هروقت شما یک کار بدنی انجام میدهید مثل رانندگی ، آشپزی ، خرید کردن یا پیاده روی کردن  . ذهن خود را با گوش دادن به یک برنامه صوتی یا خواندن مشغول کنید.

شاید ایده انجام چند کار به صورت همزمان با آن قسمت از توصیه ای که قبلاً گفتم که تمام زمانی که کار می کنید کار کنید این طور به نظر برسد که تناقض دارد.اما در حالیکه نکته قبلی به این اشاره داردکه کار با فشردگی بالا کاری است که شما می بایست تمام فکر خود را متمرکز نماید تا بتوانید آن کار را به نحو احسن انجام دهید. اما این نکته مربوط به کار فشردگی کم است که شما فرصت بسیار زیادی دارید که کارهای دیگری را هم به صورت همزمان با آن کار انجام دهید. مثل ایستادن در صف ، درست کردن شام ، پرواز با هواپیما یا پیاده رفتن از نقطه A به نقطه B. انجام همزمان چند کار با همدیگر نباید در جایی استفاده شود که کارآیی شما در مورد یک فعالیت بسیار مهم و حیاتی را کاهش دهد. اما به صورت زیرکانه آنرا در جاهایی که ظرفیت خالی برای انجام کار وجود دارد ، استفاده نمایید. هروقت نیاز به استراحت دارید این کار را انجام دهید اما وقت خود را با کم تلاش کردن هدر ندهید  این خیلی موثرتر و کارآمدتر است که زمان کار حسابی کار کنید و بعد هم کاملاً استراحت کنید.

انجام همزمان چند کار با هم به شما این اجازه را می دهد تا سطح کارآیی خود را به یک سطح جدیدتری برسانید. شاید شما هم فکر می کنید که این کار باعث می شود تا شما تحلیل برید با وجود اینکه خیلی از افراد این کار را مفید ندانسته اند من را پر از انرژی می نمود تا بتوانم کارهای زیادم را انجام دهم . هر چقدر که شما سخت تر کار کنید ظرفیت شما برای کار کردن بیشتر می گرددو استراحت شما هم مفرح تر خواهد بود.

تجربه کنید

افراد با هم تفاوت دارند. به همین خاطر هر آنچه برای شما خوب کار کند ممکن است متفاوت باشد با آنچه برای بقیه کارا است . شاید شما اول صبح خیلی خوب کار یا آخر شب کار می کنید . از نقاط قوت خود خوب استفاده کنید. و راههایی را پیدا کنید تا نقاط ضعف شما را پوشش دهد و جبران کنند. گوش دادن به موسیقی در حین کار را، تست کنید. من به این نکته پی بردم که موسیقی کلاسیک و عصر جدید به خصوص موزارت برای کار برنامه نویسی وب بسیار عالی اند . اما برای بیشتر کارهای روزانه گوش دادن به موسیقی تند تکنو / ترنس می تواند کمک کند تا کارها را سریع تر انجام دهم  . اصلاً دلیل اش را هم نمی دانم اما زمانی که به موسیقی گوش می دهم کارآیی ام بیشتر از زمانی است که موسیقی وجود ندارد. به عبارت دیگر

موسیقی با کلام برای کارآیی من خیلی مضرندو باعث تشویش ذهنم می شوند زمانی که به تمرکز خیلی بالا نیاز داشته باشم معمولاً به هیچ نوع موسیقی گوش نمی دهم .آزمایش کن و ببین که چه نوع موسیقی باعث می شود تا کارآیی شما افزایش یابد. برای من بود یا نبودن موسیقی، تفاوت  خیلی زیاد داشت.

هر وقت با یک ایده مزخرف برای افزایش کارایی تان روبرو شدید آن را امتحان کنید و تاثیر آن را ببینید . هیچ ایده ای را از دست ندهید مگر اینکه واقعاً آنرا امتحان کرده باشید. موفقیت های جزیی  معمولاً در این موارد بیشتر از شکست ها می باشند. پس هر امتحان جدیدی به شما، کمک می کند تا مدیریت زمان خود را بهتر تمرین نمایید . ممکن است تمرین های بعدی منجر به امتحان هایی گردند تا شما نسبت به کارآمدتر بودن بهتر عادت کنید.

درون خود شور وشوق بکارید.                   

لغت "enthusiasm" (به معنی شوروشوق) از لغت یونانی enthoes می اید  و به معنی "درون خدا"  است من واقعاً این تعریف را دوست دارم من شک دارم که ممکن باشد تا در هنر مدیریت زمان مهارت پیدا کرد اگر شما شور وشوقی در مورد کاری که می خواهید در آن زمان انجام دهیدد ندارید. به دنبال آنچه که برای شما هیجان آور است، بروید. ثروت و پول را تعقیب نکنید. عشق و علاقه ات را دنبال کن اگر به کارتان عشق و علاقه ای ندارید پس به نوعی دارید زندگی خود را تلف می کنید. یک کار دیگری را شروع کنید. یا یک کار دیگری را همزمان با این کار خود داشته باشید. خودتان را سرزنش نکنید اگر در شغل فعلی تان ثابت مانده اید. این را به یاد آورید که شکست دوست شماست. به حرف دل خود گوش کنیدو به چیزی برگردید تا یکبار دیگر هیجان را به شما برگرداند. بدترین نوع اتلاف وقت این است تاکاری را انجام دهید که شما را خوشحال نمی کند.کارشما می باید به زندگی شما خدمت کند نه به چیز دیگری.

اگر شماهم مثل خیلی ازمردم ، هر چند وقت یکبارپر ازانگیزه می شوید ولی بعد از آن دوران دوباره گیر می افتید و در سطح پایینی از عملکرد غرق می شوید و این را برایتان خیلی سخت است تا بتوانید پروژه را ادامه دهید. چقدر شروع یک پروژه وقتی که انگیزه شما بالاست ، آسان است ؟و چقدر هم سخت است کار را ادامه دادن، وقتی که انگیزه تان محو می شود؟ اگر چه بیشتر افراد تا حدودی منفی نگرند اما شما شارژ مثبت  خود را با گذشت زمان از دست خواهید داد مگر آنکه شورو شوق را فعالانه در درون خود بکارید و پرورش دهید . من به فشارآوردن، برای انجام کاری که دیگه واقعاً نمی خواهم انجامش بدهم ، هیچ اعتقادی ندارم . اگر انگیزه وجود نداشته باشد این که خودم را بنشانم و بخواهم خیلی کارآمد کار کنم تقریباً غیر ممکن است و همچنین این نوع کار کردن خیلی عذاب آور است. وقتی شما انگیزه قوی دارید کار کردن مثل بازی کردن می ماند .

وقتی دانشگاه بودم من نمی توانستم این را تحمل کنم که شور و شوق من محو شود یا من خشک و مرده شوم . خیلی سریع این را فهمیدم که به یک تلاش آگاهانه نیاز دارم تا هر صبح انگیزه و شورو شوق برای انجام کارهام داشته باشم. همیشه همراه خودم یک ضبط صوت داشتم (آن زمان پخش کننده  MP3 نبود) و وقتی که از یک کلاس به کلاس بعدی می رفتم به نوارهای انگیزشی و مدیریت زمان گوش می دادم . هر صبح کهه برای دویدن می رفتم به آنها هم گوش می کردم  .با تقویت شوروشوق خودم به صورت هر ساعت یکبار، انگیزه ام را بالانگه می داشتم. هرچقدرر هم که دیگران به من می گفتند که من مطمئناً شکست خواهم خوردتاثیری در من نداشت چون تاثیر نوارها ، بیشتر بود به همین خاطر هم بود که من بیشتر از چند ساعت بدون اینکه به آن نوارها برگردم ،جایی نمی رفتم.

اگر شوروشوق شما زیاد باشد . شما می توانید خیلی کارآمد کار کنید حتی از بخش های خسته کننده و تکراری کارتان هم لذت می برید. من این نکته را هر زمان که می خواهم کسب و کارم را به سطح جدیدی برسانم ، احساس می کنم .من باید ابتدا سطح فکری خودم را به سطح جدید برسانم . وقتی فکر شما تغییر کند آن وقت است که فعالیت های شما تغییر خواهند نمود و نتیجه های شما هم آنها را دنبال خواهد کرد. مگر اینکه شما یک فرد HYPER باشیدو گرنه نیاز دارید تا شوروشوق خود را به صورت روزانه بازسازی کنید.گوش کردن به نوارهای انگیزشی یا خواندن کتابب های یا مقاله های الهام دهنده را به مدت 15 دقیقه در هر روز ،به شما توصیه می کنم .هروقت که این کار را متوقف کردم این را دیدم که شک وو تردیدمن ، دوباره برگشتندو کارآیی من به شدت افت کرده است. این که چطور شما به صورت مداوم فکر خود را با چیزهای مثتبی که می توانند بدون هیچ شک و تردیدی شوروشوق شما را حفظ کنند ، تغذبه نمایید، خودش جذاب و جالب است. و اگر شما ازتکنیک انجام همزمان چند کار با هم استفاده کنید از فواید این کار بدون اینکه وقت دیگری را به این کار بدهید ، می توانید استفاده کنید.

 همین الان انجام دهید

سالها قبل،زمانی که من به دانشگاه می رفتم تصمیم گرفتم تا خودم را با تعیین این هدف که آیا من می توانم تنها در سه ترم تحصیلی فارغ التحصیل شوم ، به چالش بکشم همان کلاس هایی که افراد دیگر آنها را در طول 4 سال تمام می گذرانند. این مقاله جزییات تکنیک های زمانی که من استفاده کردم که حداکثر بهره برداری از وقتم را انجام دهم را توضیح می دهد.

برای تکمیل این هدف تصمیم گرفتم تا هر ترم 30-40 واحد درسی بردارم درحالیکه دانشجویان به صورت میانگین 12 تا 15 واحد انتخاب می کردند. خیلی سریع برایم روش شداگر می خواهم نتیجه بگیرم مجبورم تا وقتم را خیلی خوب مدیریت کنم. شروع کردم به خواندن هر آنچه که در مورد مدیریت زمان پیدا می کردم. و هرآنچه یادمی گرفتم را به کارمی گرفتم. من به هدفم رسیدم با فارغ التحصیل شدن از دانشگاه با دو مدرک تحصیلی (علوم کامپیوترو ریاضیات) فقط در سه ترم تحصیلی بدون اینکه در ترم تابستانی هم شرکت کنم. هر شب 7 تا 8 ساعت می خوابیدم کارهای روزانه ام (مثل خریدکردن ، آشپزی و غیره )، روابط اجتماعی را داشتم و هر روزصبح به مدت 30 دقیقه ورزش می کردم در آخرین ترم تحصیلی هم من یک کار تمام وقت یعنی 40ساعت کار در هفته به عنوان یک برنامه نویس کار داشتم  و نائب رییس انجمن محلی محاسبات ماشینی بودم در ضمن اینکه 37 واحد درسی از دوره های دارای سطح عمدتاً بالای علوم کامپیوتر وریاضیات را برداشته بودم هم کلاسی های من ساعت هایی که نیاز بود هر کدام از این وظایف درسی را انجام بدهم را با هم جمع کرده بودندو به این نتیجه رسیده بودند که هفته من می بایست 250 ساعت داشته باشد. من با معدل 3.9 برابر متوسط مابقی هم دوره ایی هایم فارغ التحصیل شدم و همچنین جایزه ویژه دانشجوی برتر سال را کسب کردم که بعداً یکی از استادان من به من گفت که ما چقدر به راحتی توانستیم که جایزنده گیرنده را انتخاب کنیم وقتی فهمیدیم شما چه کارهایی را انجام دادید؟

من یک فرد باستعدادی محسوب نمی شدم و این اولین باری بود که من داشتم کاری شبیه این را انجام می دادم . هیچ مربی خصوصی نداشتم تا به من کمک نماید.هیچ فرد دیگری را هم نمی شناسم که کاری مثل کار من قبلاً‌انجام داده باشد. فردی را هم به خاطر نمی آورم که برای این کار مشوق من بوده باشد. در حقیقت بیشتر افراد وقتی که با آنها در مورد این کار صحبت می کردم سرسختانه، من را از انجام این کار منع می کردند. این تنها چیزی بود که من تصمیم گرفته بودم تا فقط به خاطر خودم انجام دهم. اگر شما واقعاًبخواهید من را بهتر بشناسیدو بدانید که من درآن زمان در چه وضعیتی بودم و چرا تصمیمم گرفتم که دست به چنین تلاش های دیوانه واری بزنم ممکن است از خواندن مقاله معرفی معنی زندگی من (که بعداً ترجمه خواهم شد مترجم)لذت ببرید. که شامل همه داستان زندگی قبلی من و جزییات بیشتری در مورد اینکه چه انگیزه ای برای انجام این کار داشتم ، می باشد.

من به سختی توانستم مدیرگروه علوم کامپیوتر را قانع کنم تا بتوانم این تعداد واحد درسی را بردارم  و هم دوره ایی هایم اغلب فکر می کردند که من یا دارم تقلب می کنم یا اینکه یک دوقلو دارم یا اینکه واقعاً از لحاظ روحی پریشان وضع هستم. (من به آخری هر هفته متهم می شدم شایدیک مقداری حقیقت هم داشته باشد). بیشتر اوقات من در مورد اینکه چه کاری دارم انجام می دهم سکوت می کردم . اما اگر شخصی از من می پرسید که آیا واقعاً این تعداد واحد درسی را برداشتم؟ من انکار نمی کردم .شاید من تنها دانشجوی دانشگاه بودم که برنامه درسی اش  دوصفحه پر بود.اگر فردی واقعاً مرا تحت فشار قرار می داد اثبات این مورد برایم کار خیلی آسانی بود. اما به ندرت این کار را انجام می دادم .

من این را به شما نمی گویم تا شما را تحت تاثیر قراردهم بلکه بیشترمی خواهم کنجکاوی شما را برانگیزم تا بدانید چه چوری من این کار را انجام دادم. من این کار را به سرانجام رساندم تنها با به کار بردن مفاهیم مدیریت زمانی که بیشتر افراد در مورد آن چیزی نمی دانند. اما همه آنها برای مطالعه کردن در کتاب ها و برنامه های صوتی (در آن سال های 1992-1193) وجود داشتند. عادت های مدیریت زمانی که من در طول دوره دانشجویی خودم یاد گرفتم در ساختن کسب و کار شخصی خودم به من کمک بسیار زیادی کردند. به همین دلیل من دوست دارم تا آنها را با شما به اشتراک بگذارم امیدوارم شماهم آنها را بارزش بیابید. آنها به من کمک کردند تا سال های تحصیلم را کم کنم و همچنین یک جایزه سی هزار دلاری را نصیب من کنندتا بتوانم کسب و کارم را شروع کنم. (همه این میزان پول را من در ترم آخر تحصیلی خودم به عنوان برنامه نویس به دست آورم بیشتر آن هم از بخش حق امتیاز) بدون هیچ تبلیغ دیگه ایی این ها بهترین هایی است که من برای ماهر شدن در مورد مدیریت زمان آموختم.

شفاف و رک بودن کلید می باشد.

اولین قدم دانستن این که دقیقاً چه می خواهید ، می باشد. در باشگاه تکواندویی که من قبلاً تمرین می کردم یک علامت بزرگ بر روی دیوار وجود داشت که می گفت "هدف شما این است که کمربند مشکی بگیرید" و این به هر فردی یادآوری می کرد چرا او می بایست این آموزش های سخت رابگذراند. وقتی شما برای خودتان کار می کنید. خیلی راحت است که تمام یک روز را پشت میز کار خود سپری نماییدو هیچ کار ارزشمندی هم را تکمیل نکرده باشید اگر واقعاً به صورت روشن نمی دانید برای چه این همه تلاش را انجام می دهید این نتیجه ،همیشه در حال رخ نشان دادن است در لحظاتی که  هشیاری خودتان را به دست می آورید از خودتان این را بپرسید."آیا دقیقاً این همان کاری است که من تلاش می کنم انجامش بدهم؟" شما باید تا سرحد ممکن مقصد خود را به وضوح بدانید. هدف های خود را مشخص کنید و آنها را بر روی کاغذ بیاورید. هدف های شما آنقدر بایستی واضح و روشن باشند که وقتی به یک غریبه آنهارا می دهید و از او می پرسید آیا من به تک تک آن اهداف رسیده ام یا خیر ؟ بتواند یک جواب واضح "بله" یا "خیر" به شما بدهد. اگرنمی توانید به صورت دقیقی هدف خودتان را مشخص کنید چه جوری می توانید بفهمید چه موقع به آنها خواهید رسید؟

من این را پی بردم که دوره زمانی که می تواند برای  تعریف و کار کردن برای یک هدف مفید باشد ،‌ 90 روز یا یک فصل است .در این بازه زمانی (90روزه) شما اگر هدف های روشن و بسیار مشخصی را برای خود تعریف نمایید تغییرات چشمگیر و قابل اندازه گیری خواهیدنمود.کمی مکث کنید و شرحی از این که زندگی شما بعد از 90 روز چگونه خواهد بود، بنویسید. درآمدماهیانه شما چقدر خواهد بود؟ وزن شما چند کیلو خواهد بود؟چه کسی دوست شما خواهد بود ؟ در شغل خودتان کجا خواهیدبود؟روابط شما چه جوری خواهد بود؟ وب سایت شما چه جوری خواهد بود؟ خیلی مشخص و واضح بنویسید.این رک بودن باعث می گردد تا به شما خطی بدهد که در مسیر حرکت نمایید.

همانند یک هواپیما روی حالت بدون خلبان ، شما می بایستی اصلاحاتی را انجام دهید تا در مسیر باقی بمانید.شما می باید هر چند وقت یکبار ، دوباره هدف های خود را نشانه روی کنید.با خواندن مجدد اهداف نوشته خود در هر روز صبح با آنها ارتباط برقرار کنید. برروی دیوارهای منزل تان آنها را نصب کنید به خصوص هدف های مالی خود را . سال ها قبل (در اواسط دهه 90 میلادی)من در آپارتمانم داخل هر اتاقش یک علامتی قرارداده بودم که می گفت "5000 دلار در ماه " این هدف کسب و کار من در آن زمان بود چون من دقیقاً می دانستم که چه چیزی را می خواهم به این هدف در طول چندهفته رسیدم  به این کار تنظیم مشخص و معین هدف ،ادامه دادم حتی با وجود اینکه برخی از آنها به نتیجه ایی نرسیدندولی این کار را خیلی موثر دیدم  نه تنها به تمرکز بر روی آنچه می خواهم کمک کرد بلکه مهمتر از آن این کار را هم برایم آسان نمود تا به هر آنچه در مسیر هدفم نبودند بتوانم چشم پوشی کنم به عنوان مثال اگر هدفی را برای خود معین می کنید تا ده هزار دلار در ماه درآمد داشته باشید،‌این به شما کمک می کند تاانجام کارهایی که منجر به 5000دلار در ماه می گردند ،را پیگیری نکنید.

اگر شما هنوز به نقطه روشن و واضحی نرسیدید و هدفی را برای خود مشخص ننموده اید، این کار خودش یک نوع اتلاف وقت بزرگ است ، شما وارد جریان زندگی می شوید در حالیکه واقعا ً‌نمی دانید چه می خواهید.بیشتر افراد مدت زمان زیادی را در این حالت که "من نمی دانم باید چه کار کنم " غلت می زنند، آنها منتظرندتا یک نیروی اجباری از بیرون این شفافیت و رک بودن هدف های آن ها  را درست کند. هرگز این را پی نمی برند که شفاف سازی یک امردرونی است. دنیا تنها منتظر شماست هیچ راهی نیست و همچنان منتظر می ماند تا بالاخره تصمیم خود را بگیرید. انتظار کشیدن برای روشن شدن و شفاف شدن خواسته ها مثل این میماند که یک مجسمه ساز یک سنگ مرمر را بگیرد و منتظر این باشد که مجسمه خود قطعه های غیر ضروری خود را بتراشد. برای شفاف شدن و روشن شدن منتظر این نایستید تا به صورت ناخودآگاه اتفاق بیافتد تیشه کار را بگیرید و مشغول شوید!

انعطاف پذیر باشید

یک تفاوت کلیدی مابین دانستن مقصد و دانستن راهی است که شما می خواهید از آن راه گذرکنید. ‌شاید هواپیمایی 90 درصداززمانش را کلاً در مسیر نباشد و لی باز هم به مقصد می رسد به خاطر اینکه دقیقاً می داند  کجامی خواهد برود و در طول مسیر راه به صورت مداوم اصلاح مسیر می نماید. شما از قبل نمی توانید مسیر دقیق  رسیدن به هدف خودرا پی ببرید.من معتقدم هدف واقعی برنامه ریزی اینه که خیلی راحت شما را متقاعد کند مسیرهای شدن کاروجود دارد. و همانطور که همه ما این را شنیدیم 80 درصد از کسب وکارها در پنج سال اول شروع کارشان شکست می خورند. اما آمار جالب تر این است که تقریبا      همه شرکت هایی که موفق می شوند ،کاری را انجام نمی دهند که حقیقتاً قصد انجام آن کارها را داشتند.اگر شما به شرکت های موفقی که با طرح های کسب و کار شروع می کنند نگاهی بیاندازیدعمدتاً این را می فهمید در هدف اولیه برنامه ریزی شده خودشان به صورت سختی شکست خوردند و تنها زمانی موفق شدند که کاردیگری را شروع کرده اند. این را بازگو می کند که هیچ طرح کسب و کاری در بازار کار به صورت دست نخورده نخواهد ماند. من می خواهم این را به صورت کلی تر بیان کنم و بگم که هیچ نقشه و برنامه ایی در دنیای واقعی دست خورده ، زنده نمی ماند.

نویسنده معروف ومشاور شرکت های تجاری آقای استفان کاوی اغلب از این اصطلاح استفاده می کند "ترکیب در لحظه انتخاب" این به معنای آن نیست که به صورت کورکورانه طرح و برنامه ها را بدون آگاهی هوشیارانه از هدف های خود ، دنبال کنید. به عنوان مثال اجازه بدهید این را بیان کنم که شما به صورت خیلی خوبی برنامه های خود را دنبال می کنید –حالا چه خوب چه بد- و یکدفعه یک فرصت غیر قابل پیش بینی برایتان به وجودمی آید.آیا شما به برنامه و طرح اصلی خود می چسبید ؟ ممکن است فرصت را ازدست بدهید یا شایدبرنامه خودرا متوقف کنید و به دنبال فرصت پیش آمده بروید و با این کار از برنامه ریزی که انجام داده بودید، خارج شوید؟ اینجا جایی است که مجبوریدمکث کنید و دوباره هدف های خودرا بررسی نمایید که راه بهتر کدام است و تصمیم بگیرید. هیچ برنامه ریزی نباید به صورت کورکورانه دنبال گردد. به محض اینکه شما دانشی را به دست آوردید که برنامه شما را نامعتبر سازد بایستی ترکیب در لحظه انتخاب را عملی کنید. برخی وقت ها شما می توانید به هدف هایتان با پیمودن مسیرهای میانبری که به صورت غیر منتظرانه پیش می آیند ، سریعتر می توانید برسید. مابقی اوقات هم می باید به برنامه های اصلی خود تان متعهد باشید و از حواس پرتی های کوچک که شما را از رسیدن به هدف هایتان ،‌بازمی دارد دوری کنید. خیلی سخت به هدف های خود بچسبید ولی در  برنامه ریزی انعطاف داشته باشید.

من بر این اعتقادم که داشتن یک هدف روشن و واضح خیلی خیلی مهمتر از برنامه روشن ودقیق است. در دوران دانشجویی ، من در مورد هدف نهایی ام خیلی مصمم بودم – در سه ترم فارغ التحصیل شوم- اما برنامه های من مداوم شناور بودند. هر روز یک پروژه جدید ،‌تکلیف های جدید یا آزمون به من اطلاع رسانی می شدو من مجبور بودم تا با این دریای فعالیت های در حال تغییر خودم را تطبیق دهم . اگر می خواستم یک برنامه بلند مدت برای هر ترم درست کنم در کمتر از 24 ساعت ، این برنامه بی استفاده می شد.

تنها از یک روش اداره کردن استفاده کنید.

به جای استفاده از چند سیستم سازماندهی گسترده من به لیست کردن کارها با مداد و کاغذ چسبیدم.تنها ابزار سازماندهی من دفترچه ام بود که در آن تمامی تکالیف را با زمان انجام آنها می نوشتم من نگران مساله برنامه ریزی و اولیت بندی آنها در آینده نبودم خیلی راحت لیست را نگاه می انداختم و آیتمی را انتخاب می کردم که مناسب بود و می شد تا در همان مدت زمانی که داشتم انجامش داد ، همان کار را انجام می دادم .بعد آن کار را تمام می کردم و آن را از لیست کارهایم خط می زدم.

اگر مقاله ایی را داشتم که ده ساعت زمان لازم داشت تا آن را بنویسم ، من تمام کار را یک دفعه انجام می دادم به جای اینکه آن را به فعالیت های کوچکتر تقسیم کنم ، عموماً پروژه های بزرگم را در آخر هفته ها انجام می دادم . صبح به کتابخانه می رفتیم تحقیقات لازم را انجام می دادم. بعد به اتاقم در خوابگاه برمی گشتم و آنقدر به کار ادامه می دادم تا متن نهایی من بر روی چاپگر، چاپ می شد. اگر نیاز داشتم استراحتی بکنم این کار را می کردم .اصلاً مهم نبود پروژه چقدر بزرگ بود یا اینکه چقدر زمان استاد ما مهلت داده بود. یکدفعه که من تکلیفی را شروع می کردم آنقدر روی آن کار می کردم تا اینکه 100 درصد کامل می شدو آماده تحویل می شد.

این تمرین ساده زمان زیادی از من را نجات داد . اول اینکه به من این فرصت را می داد که خیلی عمیق بر روی تکلیف تمرکز کنم و زمان کار کردن هم خیلی موثر و کارآمد کار کنم. وقت خیلی زیادی از شما، زمان جابجا شدن بین کارها به خاطر اینکه مجبوریدمحتوی هر فعالیت را در مغز خود دوباره بارگزاری نمایید ، تلف می شود. با اداره کردن یک فعالیت زمان جابجا شدن بین فعالیت ها را به حداقل می رسانید. د رحقیقت من همه کارها وتکالیف ام در مورد یک موضوع ،را جمع می کردم وبعد آنها را یک بار بدون جابجاکردن بین فعالیتها انجام می دادم . به این ترتیب من تمام کارهای ریاضی ام را یکبار انجام می دادم تا تمام شوند. سپس تمام کارهای برنامه نویسی ام را انجام می دادم بعد هم تکلیف های تحصیلی عمومی را انجام می دادم . با این رفتار من مغز خودم را در حالت ریاضی ، حالت برنامه نویسی ، حالت نوشتن یا حالت هنرنگه می داشتم و تا حدامکان در آن حالت می ماندم . دوم اینکه با این کار من به این باور رسیدم که این عادت به من کمک می کند تا در آرامش و بدون استرس کار کنم  به این دلیل که ذهنم پراز آیتم های که باید انجام بدهم ، نبود. همیشه یک کار برای انجام بودو بس . من هرچیزی را که خارج از حوزه فعالیت جاری من بود را فراموش می کردم.

شکشت دوست شماست

بیشتر مردم به نظر می رسد یک ترس درونی از شکست دارند اما شکست واقعاً بهترین دوست شما می باشد. افرادموفق ، هم تعداد زیادی از تلاش هایی که می کنند، به شکست منجر می شود.مثل بازیکن بزرگ بیسبال باب روث رکورد دویدن خانگی و پیاده روی را باهم دارد . آنهایی که بیشترین میزان موفقیت را دارند بیشترین میزان شکست را هم دارند. هیچ چیز اشتباه یا خجالت آوری در شکست خوردن وجود ندارد اینکه هیچ گاه تلاشی انجام ندهید باعث تاسف و پشیمانی است. بنابراین از این که آزمون و خطایی انجام دهید تا کارآیی خود را افزایش دهید نترسید. برخی وقت ها سریع ترین راه انجام شدن یک کار،این است که سریع بپرید و آن کار را انجام دهید همیشه در طول راه می توانید اصلاحات انجام دهید. این روش آمادگی – اقدام کردن – نیت کردن فوق العاده است خیلی بهتراز روش آمادگی –هدف یانیت – اقدام کار می کند. دلیل اش هم این است وقتی یکبار کاری را انجام می دهید یک سری داده واقعی از انجام کار به دست می آورید که این داده ها می تواند به شما در اصلاح مسیربرای رسیدن به هدف کمک تان کنند. بسیاری از افراد در مرحله برنامه ریزی و فکر کردن گیر می افتندو هرگز به نقطه اقدام و عمل نمی رسند. چه تعداد ایده های ناب که شما بی خیال آنها شدید چون در حالت تحلیل فلج شده اید (مثل آمادگی –نیت –نیت –نیت –نیت –نیت ) ؟

در طول مدت دانشجویی من ایده های دیوانه کننده زیادی را امتحان کردم و فکر می کردم که وقت من را نجات می دهند. من به خواندن در باره مدیریت زمان ادامه دادم و هر چیزی یاد می گرفتم را به کار می بردم . ولی چند تا ایده ناب را هم خودم درست کردم بیشتر ایده های من کار نکردند ولی بعضی از آنها خوب کار کردنداراده من بر این بود تا بارها و بارها شکست بخورم تا شاید بتوانم چیزی را به دست آورم که به من یک ارتقا حسابی بدهد.

این را بدانید شکست جهت خلاف موفقیت نیست بلکه قسمت اصلی موفقیت می باشد. یکبار که موفق شدید هیچ کسی به هیچ وجه شکست های شما را به خاطر نمی آورد. شرکت مایکروسافت اولین کار تجاری اقای بیل گیتس و پل الن نبود. چه کسی این را به خاطر می آورد که شرکت ترف او دیتا آنها ترکید ؟هنرپیشه جیم کری وقتی که یک کمدین جوان بود در خیلی از صحنه ها او را هو می کردند. ما جریان برق را داریم به خاطر اینکه توماس ادیسون حتی بعد از ده هزار بار شکست از این اختراع چشم پوشی نکرد. اگر لغت "شکست" مورد لعن ونفرین شماست آنرا تغییر قالب دهید. شما یا موفق می شوید یا می توانید چیزی یاد بگیرید.

اجازه دهید تا ترس از شکست به شما خدمت کند . اگر برای رسیدن به یک هدف خاص هیجان زده می شوید ولی از این می ترسید که شاید نتوانید به آن برسید .سریع بر روی آن کار پرش کنید و آن را به هر صورتی شده انجام دهید. حتی اگر با این تلاش ها ، به هدف خود نرسیدید چیز ارزشمندی را یاد گرفته ایدو می توانید یک تلاش بهتری را دفعه بعد،انجام دهید. اگر به افرادی که در کارهای تجاری موفق می شوند نگاهی بیاندازید در بسیاری از آنها، این مورد را پیدا خواهید کرد که قبل از رسیدن به چیزی که کار کند یک رشته از شکست های تهوع آور داشته اندو من فکر می کنم افرادموفق، موافق این هستند که تجربه شکست زود هنگام یک فاکتور مشارکت کننده اساسی در پیروزی های آینده آنها بوده است. توصیه من به همه افرادی که می خواهند یک شرکت جدید را شروع کنند این است که خیلی سریع محصول خود را به بازار روانه کنند یا خدمات خود را درست کنند و خیلی نگران این نباشند که آیا به هدف شان می رسند یا خیر؟ شاید نتوانند به هدف برسند اما شما چیزهای بسیار زیادی از انجام کار ،که حتی فکرش را هم نمی کردید ، یاد می گیرید.

همین الان انجامش دهید.

آقای کلمنت استون ،‌فردی که امپراتوری بیمه به ارزش صدها میلیون دلار ساخت، تمام کارمندانش را مجبور می کرد تا عبارت "همین الان انجامش بده" را هر روز صبح ، بارها و بارها تکرار کنند. هروقت حس کردید میل به تنبلی دارد شما را می گیرد و این به ذهن شما خطور کرد که کاری باید انجام دهید ، یک لحظه بایستید و با صدای بلند بگویید"همین الان انجامش بده ! همین الان انجامش بده! همین الان انجامش بده !" من اغلب این متن را به عنوان پس زمینه کامپیوترم قرار می دهم انجام ندادن کارها هزینه بسیار زیادی برای شما دارد به این دلیل که  فکر شما بارها و بارها آنهارا ملاقات می کندو این کار باعث می شود تا جمع مقدار وقت تلف شده تان ، هی بالا برود. فکر کردن و برنامه ریزی کردن خیلی مهم اند اما کار کردن خیلی مهم ترند شما هرگز به خاطر افکار و برنامه هایتان ،دستمزدی دریافت نمی کنیدتنها بابت نتیجه پول می گیرید. وقتی شک می کنید،شجاعانه کار کنید طوری که شکست شما غیر ممکن باشد و درحقیقت هم این طوری است.

نیاز است تا عادت تصمیم گرفتن را هر چه سریعتر در درون خود پرورش دهید. من از قانون 60 ثانیه تقریباً  برای هر  تصمیمی که مجبورباشم،‌اتخاذ نمایم استفاده می کنم  و اصلاً اهمیتی ندارد که تصمیم چقدر بزرگ یا مهم باشدهر وقت اطلاعات لازم برای تصمیم گرفتن به دست میارم یک تایمر روشن می کنم و به خودم تنها 60 ثانیه وقت می دهم تایک تصمیم محکم بگیرم و حتی اگر مجبور باشم سکه می اندازم . وقتی که دانشجو بودم نمی توانستم از پس هزینه اتلاف وقت برای فکر کردن در مورد تکلیف ها یا نگرانی در مورد این که کی باید آنها را انجام بدهم ،‌بربیام خیلی راحت یکی را انتخاب می کردم و می رفتم تا آن را انجام بدهم . امروز هم وقتی نیاز به این داشته باشم تا تصمیم گیری کنم چه مقاله ایی را بنویسم ، تنها یک موضوع را انتخاب می کنم و شروع می کنم به نوشتن .دلیل تجربه نکردن حس انسداد تجربه نویسندگی من هم ،‌همین نوع تصمیم گیری می باشد. انسداد حس نویسندگی به معنی این است که شما در فکر اینکه چه بایستی بنویسید به جای اینکه واقعاً چیزی بنویسید ،‌گیر می کنید .من وقتم را برای فکر کردن در مورد اینکه چه بنویسم تلف نمی کنم فقط به خاطر اینکه دایم مشغول نوشتن هستم و شاید هم به این دلیل بوده است که توانسته ام ، صدها مقاله بکر را خیلی راحت بنویسم . هر مقاله ایی را که می نویسم ایده برای نوشتن حداقل دو مقاله دیگر را تولید می کند . به این ترتیب ایده های من به مرور زمان افزایش می یابد. هرگز نمی توانم تصور کنم که خارج از محتوی اصلی حرکت کنم.

خیلی از افراد تصمیم گیری را به تاخیر می اندازند با وجود این که هیچ فایده ایی در به بعد موکول کردن وجود ندارد. عموماً به عقب انداختن تصمیم گیری ، تنها عواقب منفی به بار می آورد. پس حتی اگر شما با مساله مبهمی روبرو شدید جگر به دندان بگیریدو تصمیم بگیرید. حتی اگر بعداًمشخص شود تصمیم شما اشتباه بوده است ، موضوع را سریعتر می فهمید. بسیاری از افراد ممکن است تنها برای تصمیم گیری در مورد اینکه چه چیزی را برای شام بخورند ، بیشتر از 60 ثانیه وقت صرف کنند. اگر من نتوانم تصمیم بگیرم که چه چیزی را بخورم سریع یک سیب یا چند تا موز را می گیرم و شروع به خوردن آنها می کنم. برخی وقت ها از میوه ها سیر شدم قبل از اینکه واقعاً به این نتیجه برسم که چه چیزی را بخورم . با این نوع تصمیم گیری مغز من خیلی سریع این را می فهمد که اگر چیزی بیشتر از میوه می خواهد باید سریع تصمیم بگیرد. اگر شما سرعت تصمیم گیری خود را بالا ببرید می توانید مابقی وقت خود را صرف کار کردن و فعالیت کردن سپری کنید.

تحقیقات نشان می دهند بهترین مدیران دنیا تاب، تحمل میزان زیادی از موارد مبهم را دارند. به عبارت دیگر آنها قادرند تا با داشتن داده های اطلاعاتی جزیی و یا متضاد خیلی شجاعانه عمل کنند . امروزه بسیاری از صنایع با چنان شتابی در حال حرکتند در مدتی که در حال تکمیل اطلاعات خود هستید تا براساس آنها بتوانید تصمیم بگیرید ، فرصت کاملاً از دست رفته باشد. جایی که هیچ اطلاعاتی نداریدبه تجربه شخصی و درک مستقیم خود اعتمادو تکیه کنید . اگر می شود تصمیمی راخیلی سریع گرفت ، هرچقدر ممکن است آنرا سریع تر بگیرید. اگر نمی توانید فوراً تصمیم بگیرید،وقتی را کنار بگذارید تا انتخاب هایتان را بررسی کنیدو تصمیم گیری نمایید. حجم بالایی از وقت خود را صرف کار کردن نمایید،‌نه تصمیم گرفتن . دودل بودن وقت زیادی از شما را تلف می کند. بیشتر از 60 ثانیه زمان را برای تصمیمی که چاره ایی برای دوری گزیدن از آن ندارید، وقت نگذارید. یک تصمیم محکم وفوری بگیرید و از عدم اطمینان به سمت اطمینان و کارکردن حرکت نمایید. بگذارید تا دنیابه شما بگوید که شما دارید اشتباه می کنید. و خیلی سریع تجربه کافی برای اینکه تصمیم های دقیق و هوشمندانه بگیرید را به دست بیاورید.

بی رحمانه اقدامات Triage  (کارهایی که برای بیماران ایست قلبی انجام می دهند تا قلب شان دوباره شروع به کار کند)را انجام دهید

هرچیزی که وقت شما را تلف می کند ، دور بریزید. از سطل آشغال خیلی راحت و  آزاد استفاده کنید و این قانون را عمل کنید"اگر شک دارید، آنرا دور بریزیداشتراک مجلات بی مصرف را کنسل کنید. اگر مجله ایی دارید که دو ماه است و هنوز نخوانده اید ،آنرا دور بریزید. احتمالاً‌ارزش خواندن را ندارد. این را درک کنید هر چیزی که وقت شما را بگیرید،‌رایگان نیست . قبل از این که برای هر سرویس یا اشتراک رایگانی ثبت نام کنید این سوال را از خود بپرسید که از نظر زمانی چقدر وقت شما را خواهد گرفت. هرفعالیتی یک هزینه زمانی دارد از خودتان بپرسید "آیا این فعالیت ارزش این را دارد که من این مقدار زمان را برای آن قربانی نمایم؟"

در دوران دانشجویی من خیلی وحشتناک بی رحم بودم به خصوص در مورد انجام دادن کارهای غیرضروری. یکبار من به یکی از استادانم گفتم تصمیم ندارم تا یکی از پروژه هایی که درمورد علوم کامپیوتر، داده است را انجام دهم . به دلیل اینکه من فکر می کنم استفاده خیلی خوبی از وقت من نیست . آن پروژه نیازمند این بود تا من ده تا 20 ساعت کارخسته کننده انجام دهم درحالیکه این پروژه هیچ چیزی را به من یاد نمی داد که من آن را یاد نداشته باشم. همچنین این پروژه تنها ده درصد از نمره آن کلاس را داشت و قبلاً هم با این کلاس همین کارها را کرده بودم تنها عواقب واقعی این کار می توانست این باشد تا من در این کلاس به جای نمره مثبت ،  نمره ‌منفی بگیرم .  من به استادم گفتم فکر می کنم این یک معامله کالا به کالا است و من این را قبول می کنم. من تلاش نکردم تا برای اینکه نوعی دیگر رفتار کند ،‌مذاکره کنم . بعدش هم نمره رسمی اعلام شده به من هم در آن کلاس منفی بود اما خودم شخصاً به خودمم نمره A+  برای اینکه ده تا 20 ساعت از وقتم را به نحو بهتری استفاده کردم ،‌دادم .

ازخودتان این سوال را بپرسید "آیا اگر من این پروژه ، ارتباط ، شغل و غیره را شروع کنم و این کارها را بارها و بارها انجام دهم آیاهمین چیزهایی که همین الان هم می دانم، به دست می آورم؟" اگر جواب شما بله است پس تا جایی که امکان دارد از آن کار یا رابطه و ... خارج شوید. این نوع را فکر کردن برمبنای صفر می نامند. من افراد زیادی را می شناسم که چنین باورهای محدود کننده ایی دارندو می گویند "همیشه کاری را که شروع کردی به پایان برسان". سالها پله های نردبانی را بالا می روندو بعد که به نقطه اوج نردبان می رسند می فهمند به ساختمان اشتباهی نردبان خود را تکیه داده بودند. به خاطر بیاورید که شکست دوست شماست پس اگر تصمیم خاصی را در گذشته گرفته ایدکه دیگه نتایجی که به درد شما می خورد را ایجاد نمی کندهیچ افتخاری نیست تا زندگی خود را برای هدفی که دیگه برای شما هیجان انگیز نیست ،‌فدا نمایید. این فرصتی است تا ترکیب انتخاب در لحظه را تمرین نمایید. شما باید به صورت مداوم شرایط فعلی خود را ارزیابی نمایید تا دقیقاً مشخص کنید که چه چیزی را بعد از این انجام می خواهید بدهید هر آنچه شما در گذشته تصمیم گرفته اید اگر امروز، نتوانید دوباره آن تصمیم ها را بگیرید، تا حد زیادی بی ربط است.

تمامی وقت هایی که دارند تلف می شوند را مشخص کنید و آنها را زنده کنید

به جای تماشای یک نمایش تلویزیونی یک ساعت آنرا ضبط کنیدو با سریع جلو بردن قسمت های تبلیغات میان برنامه آن ، در 45 دقیقه ببینیددرصورتیکه می توانید کار خود را با یک تماس تلفنی 10 دقیقه ای راه بیاندازیدنیم ساعت از وقت خود راصرف تایپ کردن یک ایمیل بلند و طول و دراز نکنید. تمامی کارهای خردو ریزه را جمع کنید و همه آنها را باهم انجام دهید.

در تابستان بین ترم دوم و سوم من این را فهمیدم که یک آپارتمان روبروی خیابان دانشکده می باشد که خیلی به ساختمان مهندسی از اتاق من درخوابگاه است ،‌نزدیک تراست. پس من از خوابگاه به آن آپارتمان اسباب کشی کردم .که این خودش باعث شد برخی از وقت ها که هر روز پیاده روی یا دوچرخه سواری تا به ساختمان مهندسی برسم را بتوانم ذخیره کنم . همچنین من از یک اتاق دو نفره در خوابگاه که با دو نفر از دانشجوهای دیگر بودم به یک آپارتمان کوچک یک نفره ،‌تغییر مکان دهم . این آپارتمان جدید خیلی کارآمدتر بود. به عنوان مثال من  می توانستم در حالیکه آشپزی می کردم تکلیف های برنامه نویسی ام را انجام دهم فقط به خاطر اینکه میز کامپیوتر من چند قدم آن طرف تر از اجاق گاز بود .

تلاش برای جدا شدن و بریدن از عادت های اتلاف وقت ،نقطه شروع عموم کسانی است که دوست دارند تا کارآمدتر شوند. اما من فکر می کنم که این یک اشتباه است. بهینه کردن عادت های فردی شما می بایست بعداً به میدان بیایند. مشخص کردن واضح هدف بایستی اول اتفاق بیافتد. اگر شما هدف روشنی نداشته باشید. به همین دلیل تلاش های شما برای استقرار عادت های کارآمد ،بیشتر و بریدن از عادت های غیر موثر خیل سریع ناکام خواهند ماند. شما دلیل کافی و قوی ندارید تا از وقت خودتان خیلی خوب استفاده کنید. به همین دلیل خیلی راحت وقتی که یک مقدار کار سخت تر می شود ،‌شما صحنه را ترک می کنید. شما به یک هدف جذاب بزرگ نیازدارید تا انگیزه کار داشته باشید. دلیل اینکه 15 دقیقه از زمان انجام یک کار را هرس کنید می تواند شورو هیجان ناشی از این مورد که این  15 دقیقه را برای کار بهتری می توانید صرف نمایید،‌باشد.

به عنوان مثال شما شاید شغلی داشته باشید که به یک نوعی آن را دوست داریدولی این نوع دوست داشتن آنقدر نیست که باعث شودتا شما سعی نمایید تا 15 دقیقه از کار را در این کار و آن کار ، کم کنید و این وقت ها را پس انداز نمایید . حتی اگر جمع این ساعت هایی به چیزی حدود چند ساعت در روز برسد. اما اگر شما یک وقتی را بگذارید تا حس هدف دار بودن که روح شما را هم عمیقاً تحت تاثیر قرار می دهد را پرورش دهید. خیلی به صورت خودکار این انگیزه را پیدا می کنید تا از وقت خودتان بهتر بتوانید استفاده کنید. اگر شما به سطح بالاتری از دستورات(هدف ، معنی ،‌اعتقادات روحی) برسید. سطح های پایین تر(عادت ها ، تمرین ها ،‌فعالیت ها) تمایل پیدا می کنندتاخود را بهینه تر نمایند.

قانون 20-80 را به کارببرید.

مثل اصل پرتو(Pareto) قانون 20-80 این را بیان می کند که 20درصد از تلاشی که برای یک کار می کنید 80 درصد ارزش کار به حساب می آید این همچنین به این معنی هم است که 80 درصد از یک کار تنها 20درصد ارزش کاری را به دست می آورند. در دوران دانشجویی من از این اصل خیلی زیاد استفاده می کردم . بعضی ازهفته ها من نزدیک به 40درصد از کلاس های دانشگاه را می پیچوندم به این دلیل که نشستن در محل ارایه یک سخنرانی اغلب به معنی موثرترین روش یادگیری برای من نخواهد بود. و همچنین این را ذکر کنم که من خیلی راحت از انجام تکلیف هایی که فکر می کردم ارزش وقت من را ندارد را انجام نمی دادم .یک کلاس ریاضی بود که من فقط در طول ترم دو بار در کلاس حضور پیدامی کردم . به خاطراینکه من از کتابهای درسی خیلی بیشتر از توضیحات استاد یاد می گرفتم و من تنها برای امتحان میان ترم و پایان ترم در کلاس حضور داشتم .  اول کلاس سرم را می انداختم و شروع می کردم به نوشتن تکالیف که داده بودند آخر هر کلاس به این فکر می کردم که کلاس بعدی چه کار کنم. درعمل من بالاترین نمره کلاس را می گرفتم ولی استاد اصلاً‌ من کی بودم .  مابقی دانشجویان مطابق قوانین حرکت می کردند و این را نمی فهمیدند که آزادند تا قانون های خودشان را بسازند. پیدا کنید که چه بخش هایی از زندگی شما به قسمت حیاتی و اساسی 20 درصد تعلق دارد و تمام تمرکز خود را بر روی آن بگذارید. قاطعانه در مورد دوری گزیدن از جاهایی که خیلی راحت بهترین نتایج را به شما نمی دهد، خشن رفتار کنید. وقت خود را جایی سرمایه گذاری کنید که پتانسیل جبران کردن بالایی را برای شما داشته باشد.

گارد در زمان

برای کارکردن موثر شما نیازمند جعبه های زمان بدون مزاحمت و وقفه ایی  هستید که بتوانید کار باارزشی را کامل نمایید. وقتی مطمئن هستید که مزاحمت و وقفه ایی در حین کار نخواهید داشت عملکرد شما بسیار بالا تر خواهد شد. وقتی می نشنید تا یک حجم کار مشخصی را انجام دهید مقدار وقتی را به آن کار اختصاص دهید که در حین انجام آن مجبور نباشیدکه کار دیگری انجام دهید. من فهمیدم که حداقل زمان 90دقیقه برای هر بخش از زمان که کار می کنید بسیار ایده آل است.

شما ممکن است نیاز باشد تا افراد دیگر در داخل زندگی خود به این توافق برسید تا بتوانید این بلوک های 90 دقیقه ایی وقت را بدون مزاحمتی داشته باشید. اگر نیاز است به دیگران پیشاپیش اخطار دهید که در این بلوک های زمانی به هیچ عنوان مزاحم شما نشوند. بترسانید که اگر مجبور شوید با خشونت با آنها برخوردخواهید کرد. من در طول دوران دانشجوی وقتی می خواستم که کار کنم، در اتاقم را قفل می کردم به همین خاطر هم دوره ایی هایم می دانستند که نباید مزاحم کار من شوند. و هر وقت اتاق دو تا تخت داشت و طراحی شده بود که 4 نفر بتوانند در آن جا استراحت کنند. من یک مقدار پول بیشتر می دادم که تمام اتاق را برای خودم داشته باشم. و به این ترتیب همیشه من اتاق خصوصی خودم را برای کار داشتم . و هر گاه می  خواستم با دیگران ارتباط داشته باشم از اتاقم می زدم بیرون ،‌و برخی اوقات هم با یکی از هم دوره ایی هایم بازی کامپیوتری می کردم. اگر برای شما پیش می آید تا در یک محیط پر از وقفه و مزاحم کار کنید کارامدی و موثر بودن شما بشدت کاهش پیدا می کند. همچنین محیطی را به هر قیمتی شده تغییر دهید. بعضی از افرادهم به من گفته اند که یک کپی از این مقاله را به رییس شان داده اند تا کمک کند تا بتوانند او را متقاعد کنند تا کارهایی را انجام دهد که وقفه و مزاحمت های محیطی را کاهش دهند.

در حالیکه اختصاص یک مقدار وقت مشخص را برای یک انجام کار (بلوک های 90 دقیقه ایی) می تواند کمکی به کارآمدتر بودن باشد. من این را پی بردم که خودم زمانی بهتر کار می کنم که یک زمان زیاد ، با انتهای قابل تمدید  بدون هیچ گونه وقفه و مزاحمت داشته باشم. من اغلب یک زمان شروع برای انجام کار اختصاص می دادم اما عمدتاً هیچ زمانی را برای پایان آن مشخص نمی کردم. هرچقدر که امکان داشت به خودم اجازه می دادم تا آنجایی که می توانم به آن کار بچسبم . تا آنجایی که سرانجام من از گرسنگی یا سایر نیازهای بدنم به ستوه می آمدم . من اغلب بیشتر از 6 ساعت بر روی یک فعالیت بدون اینکه هیچ استراحتی داشته باشم ،‌کارمی کردم. در حالیکه استراحت های کوتاه،مکرر برای افزایش کارآمدی توصیه می گردد. من فکر می کنم که این پیشنهاد محصولی از تحقیق های عصر صنعتی ،برای کارگران دارای انگیزه بسیار کم باشد نه برای کارخلاق مبتنی بر هدف . من این را فهمیدم برای من بهتر است تا نیروی جاری خودم حفظ کنم و تا جایی که می توانم ادامه دهم به جای اینکه وقت ام را به تکه های کوچک تر تقسیم کنم و در این کار خطر تسلیم شدن به یکی از مواردی که شما را از مسیر راه خارج کند وجود دارد.

حالت جاری شدن حالتی است که شما کاملاً مجذوب یک کار شده اید و حس گذشت زمان را از دست می دهیدو حدود 15 دقیقه طول می کشد تا شما وارد این مد یا حالت شوید هر زمان که وقفه ایی در کار شما به وجود می آید باز 15 دقیقه برای شما زمان خواهد برد که به حالت اولیه قبلی برگردید. هر وقت که وارد این حالت جاری شدن شدید با تمام وجودتان آن را مواظبت نمایید این حالتی است که در آن شما با آن به حجم کار زیادی هجوم خواهید بردو ارتباط با فعالیت را با تمام وجود تجربه نمایید. وقتی من در این حالت هستم من هیچ حسی از گذشته یا آینده ندارم . من تنها احساس می کنم که من تنها با کار خودم هستم.

گاهی من از این مساله رنج می برم که یک فعالیت را بایستی در زمان های گسترده شده انجام دهم (مثل چند روز در یک ماه یا یک سال) این را فهمیدم که ارزش خطر کردن را دارد به عنوان مثال وقتی که من کار بهینه سازی را بر روی سایتم انجام می دادم  من اغلب به یک ایده های جدید در حین کار کردن بر می خوردم . و معمولاً سریع به جلو می رفتم و آن ایده های جدید را فوراً‌پیاده سازی می کردم و این را فهمیدم که این نحوه کار کردن در همان لحظه تولد ایده ها بسیار موثرتر از زمان بندی آنها برای انجام آنها در زمان های آینده می باشد.

تمام زمانی را که به کار اختصاص داده اید کارکنید

در طول یک از این بلوک های مقدس زمان (همان 90دقیقه ها ) هیچ چیزی را به غیر از فعالیت که دقیقاً‌جلوی شما ست انجام ندهید. ایمیل خود را چک نکنید یا در فروم های انلاین شرکت نکنید یا وب گردی نکنید اگر این وسوسه را دارید وقتی که دارید کار می کنید، کابل اینترنت را بکشید. تلفن خود را خاموش کنید یا خیلی راحت به تلفن ها پاسخ ندهید. قبل از شروع کار دستشویی بروید و مطمئن شوید که در مد ت کارتان گرسنه نمی شوید. از صندلی خود بلند نشوید و در این مدت با هیچ کس صحبت نکنید.

تصمیم بگیرید این کاری است که شما می خواهید انجام دهید و بعد از آن هیچ  کاری به جز آن کار انجام ندهید. اگر برای شما این پیش آمده است که دیگران را مدیریت کنید. هر چند وقت یکبار از آنها بپرسید که فعالیت شماره یک آنها چیست و مطمئن شوید که آنها کاری غیر از آن فعالیت انجام نمی دهند. اگر شما فردی را می بینید که به ایمیل جواب می دهد پس بایستی آن کار جزئ مهم ترین کارهای آن شخص در آن زمان خاص باشد و اگر نه آن شخص اگر بخواهیم که درست صحبت کنیم دارد وقت تلف می کند.

اگر شما به استراحت کوتاهی نیاز دارید پس یک استراحت کامل را انجام دهیدو هیچ کاری را انجام ندهید. کارهای شبیه کار را در زمان استراحت خود اگر فکر می کنید که به استراحت و برگرداندن نیروی خود هستید انجام ندهید. چک کردن ایمیل یا وب گردی یک نوع استراحت کردن نمی باشد. وقتی دارید استراحت می کنید  چشم های خود را ببندید و چند نفس عمیق بکشیدیا چند تا میوه تازه بخورید. آنقدر استراحت کنید که این را احساس کنید که می توانید مجدداً‌ به صورت کارآمد کار کنید. وقتی نیاز می کنید که بایستی استراحت کنید استراحت کنید. وقتی شما باید کار کنید ،‌واقعاً‌کار کنید. کار با صددر صد تمرکز یا اصلاً‌کار نکنید. من کاملاً با این اوکی هستم که شما هر چقدر که می خواهید زمان استراحت داشته باشید.فقط اجازه ندهید که زمان استراحت کردن شما به درون وقت کار کردن شما بخزد و بیاد. 

چندکاررا باهم انجام دادن

مقدار دانش جدید در هر زمینه ایی به سرعت در حال افزایش می باشد به صورتی که آنچه درحال حاضر در مورد کارخودتان می دانید شاید در حال قدیمی شدن و منقصی شدن است. تنها راه حل این است تاجایی که امکان دارد دانش های جدید را جذب کنید. خیلی از مهارت هایی که امروز من در کسب و کارم به کارمی برم تاچند سال قبل اصلاً وجود نداشتند. بهترین روشی که من برای انجام چند کار با هم می دانم این است تا هر وقت امکانش وجود داشته باشد خواندن و گوش کردن به برنامه های صوتی را باهم انجام دهم .

وقتی دارید تلویزیون تماشا می کنید یک مجله کامپیوتری را در زمان آگهی ها و تبلیغات میان برنامه بخوانید.اگر مردهستید زمانی که دارید صورت خود را اصلاح می کنید مطالعه کنید. من از یک ماشین اصلاح برقی استفاده می کنم و در زمان 2-3 دقیقه که اصلاح صورتم طول می کشد ،مطالعه می کنم این کار به من این فرصت را می دهد تا در یک هفته نزدیک دو مقاله بیشتر بخوانم .مجموعاً 100 تا مقاله در سال می شود. این یکی از آن عادت هایی است که خیلی آسان می توان آنرا شروع کرد. چند تا مقاله تهیه کنید یا مقاله هایی را که فرصتی برای خواندن آنها ندارید را چاپ کنید و آنها را در سرویس بهداشتی خود قراردهید. هر زمان که دستشویی می روید یکی از این مقاله ها چاپ شده را هم با خود ببرید . اگر مجبور به ایستادن در صفی مثل صف دفترپستی یا فروشگاه ها شدید مقاله را بیرون بیارید و بخوانید . شما از این که چقدر دانش با خواندن در زمان فعالیت های غیر فکری ، به دست می آورید. شگفت زده می شوید.

به برنامه های صوتی هر زمانی که می توانید گوش کنید. وقتی دارید رانندگی می کنید همیشه به یک برنامه صوتی گوش کنید. یکی از بهترین روش های یادگیری در مورد مهارت هایی که می خواهید یادبگیرید، این است که آنها را به صورت مستقیم از افرادی یادبگیرید که همین الان در آن ماهرند. برنامه های صوتی اغلب از کلاس های دانشگاهی که بخواهید در آنهاحضور یابید ، تمرینات عملی بیشتری را دارند. اگرچه افراد داری مدرک بازاریابی یا کسب و کار به وسیله استادان دانشگاه آموزش دیده اند . ولی شما می توانید این موضوعات را از افراد میلیونر یا میلیاردر که خیلی از این نکات را از دنیای واقعی یاد گرفته اند، بیاموزید.

مهارت انجام چند کار به صورت همزمان شاید یکی از مهمترین مهارت های سطح پایین بود که به من این امکان را داد تا بتوانم مدت تحصیلم در دانشگاه را به سه ترم خلاصه کنم . به صورت متوسط من هر روز هفته، هفت یا هست ساعت کلاس درسی داشتم. اما در سه شنبه های ترم آخر تحصیلم من از 9 صبح تا 9 شب به صورت پشت سر هم کلاس داشتم. و به این خاطر که من کلاس های درسی زیادی را در هر ترم برمی داشتم هر هفته هم کلی آزمون و تحویل پروژه داشتم . هیچ وقتی نداشتم که چیزی خارج از کلاس های درسی ام بتوانم مطالعه کنم . بنابراین من مجبور بودم تا هر چیزی را همان موقع که گفته می شد یادبگیرم. اگر استاد چیزی را بر روی تخته می نوشت من آنرا همان موقع و همان لحظه آن را حفظ می کردم .من نمی توانستم از پس این بربیام که این ها رابه آینده بیاندازم که با این کار خطر فراموش کردن  نیز وجود داشت. در حین کلاس هایی که خیلی تند آموزش نمی دادند. من تمرین هام را انجام می دادم . کارهای الگوریتم شغل برنامه نویسی ام را انجام می دادم. یا برنامه ریزی کاری ام را اصلاح می کردم . شما احتمالاً می توانید فرصت های خیلی زیادی را برای انجام چند کار با هم را پیدا کنید. هروقت شما یک کار بدنی انجام میدهید مثل رانندگی ، آشپزی ، خرید کردن یا پیاده روی کردن  . ذهن خود را با گوش دادن به یک برنامه صوتی یا خواندن مشغول کنید.

شاید ایده انجام چند کار به صورت همزمان با آن قسمت از توصیه ای که قبلاً گفتم که تمام زمانی که کار می کنید کار کنید این طور به نظر برسد که تناقض دارد.اما در حالیکه نکته قبلی به این اشاره داردکه کار با فشردگی بالا کاری است که شما می بایست تمام فکر خود را متمرکز نماید تا بتوانید آن کار را به نحو احسن انجام دهید. اما این نکته مربوط به کار فشردگی کم است که شما فرصت بسیار زیادی دارید که کارهای دیگری را هم به صورت همزمان با آن کار انجام دهید. مثل ایستادن در صف ، درست کردن شام ، پرواز با هواپیما یا پیاده رفتن از نقطه A به نقطه B. انجام همزمان چند کار با همدیگر نباید در جایی استفاده شود که کارآیی شما در مورد یک فعالیت بسیار مهم و حیاتی را کاهش دهد. اما به صورت زیرکانه آنرا در جاهایی که ظرفیت خالی برای انجام کار وجود دارد ، استفاده نمایید. هروقت نیاز به استراحت دارید این کار را انجام دهید اما وقت خود را با کم تلاش کردن هدر ندهید  این خیلی موثرتر و کارآمدتر است که زمان کار حسابی کار کنید و بعد هم کاملاً استراحت کنید.

انجام همزمان چند کار با هم به شما این اجازه را می دهد تا سطح کارآیی خود را به یک سطح جدیدتری برسانید. شاید شما هم فکر می کنید که این کار باعث می شود تا شما تحلیل برید با وجود اینکه خیلی از افراد این کار را مفید ندانسته اند من را پر از انرژی می نمود تا بتوانم کارهای زیادم را انجام دهم . هر چقدر که شما سخت تر کار کنید ظرفیت شما برای کار کردن بیشتر می گرددو استراحت شما هم مفرح تر خواهد بود.

تجربه کنید

افراد با هم تفاوت دارند. به همین خاطر هر آنچه برای شما خوب کار کند ممکن است متفاوت باشد با آنچه برای بقیه کارا است . شاید شما اول صبح خیلی خوب کار یا آخر شب کار می کنید . از نقاط قوت خود خوب استفاده کنید. و راههایی را پیدا کنید تا نقاط ضعف شما را پوشش دهد و جبران کنند. گوش دادن به موسیقی در حین کار را، تست کنید. من به این نکته پی بردم که موسیقی کلاسیک و عصر جدید به خصوص موزارت برای کار برنامه نویسی وب بسیار عالی اند . اما برای بیشتر کارهای روزانه گوش دادن به موسیقی تند تکنو / ترنس می تواند کمک کند تا کارها را سریع تر انجام دهم  . اصلاً دلیل اش را هم نمی دانم اما زمانی که به موسیقی گوش می دهم کارآیی ام بیشتر از زمانی است که موسیقی وجود ندارد. به عبارت دیگر

موسیقی با کلام برای کارآیی من خیلی مضرندو باعث تشویش ذهنم می شوند زمانی که به تمرکز خیلی بالا نیاز داشته باشم معمولاً به هیچ نوع موسیقی گوش نمی دهم .آزمایش کن و ببین که چه نوع موسیقی باعث می شود تا کارآیی شما افزایش یابد. برای من بود یا نبودن موسیقی، تفاوت  خیلی زیاد داشت.

هر وقت با یک ایده مزخرف برای افزایش کارایی تان روبرو شدید آن را امتحان کنید و تاثیر آن را ببینید . هیچ ایده ای را از دست ندهید مگر اینکه واقعاً آنرا امتحان کرده باشید. موفقیت های جزیی  معمولاً در این موارد بیشتر از شکست ها می باشند. پس هر امتحان جدیدی به شما، کمک می کند تا مدیریت زمان خود را بهتر تمرین نمایید . ممکن است تمرین های بعدی منجر به امتحان هایی گردند تا شما نسبت به کارآمدتر بودن بهتر عادت کنید.

درون خود شور وشوق بکارید.                   

لغت "enthusiasm" (به معنی شوروشوق) از لغت یونانی enthoes می اید  و به معنی "درون خدا"  است من واقعاً این تعریف را دوست دارم من شک دارم که ممکن باشد تا در هنر مدیریت زمان مهارت پیدا کرد اگر شما شور وشوقی در مورد کاری که می خواهید در آن زمان انجام دهیدد ندارید. به دنبال آنچه که برای شما هیجان آور است، بروید. ثروت و پول را تعقیب نکنید. عشق و علاقه ات را دنبال کن اگر به کارتان عشق و علاقه ای ندارید پس به نوعی دارید زندگی خود را تلف می کنید. یک کار دیگری را شروع کنید. یا یک کار دیگری را همزمان با این کار خود داشته باشید. خودتان را سرزنش نکنید اگر در شغل فعلی تان ثابت مانده اید. این را به یاد آورید که شکست دوست شماست. به حرف دل خود گوش کنیدو به چیزی برگردید تا یکبار دیگر هیجان را به شما برگرداند. بدترین نوع اتلاف وقت این است تاکاری را انجام دهید که شما را خوشحال نمی کند.کارشما می باید به زندگی شما خدمت کند نه به چیز دیگری.

اگر شماهم مثل خیلی ازمردم ، هر چند وقت یکبارپر ازانگیزه می شوید ولی بعد از آن دوران دوباره گیر می افتید و در سطح پایینی از عملکرد غرق می شوید و این را برایتان خیلی سخت است تا بتوانید پروژه را ادامه دهید. چقدر شروع یک پروژه وقتی که انگیزه شما بالاست ، آسان است ؟و چقدر هم سخت است کار را ادامه دادن، وقتی که انگیزه تان محو می شود؟ اگر چه بیشتر افراد تا حدودی منفی نگرند اما شما شارژ مثبت  خود را با گذشت زمان از دست خواهید داد مگر آنکه شورو شوق را فعالانه در درون خود بکارید و پرورش دهید . من به فشارآوردن، برای انجام کاری که دیگه واقعاً نمی خواهم انجامش بدهم ، هیچ اعتقادی ندارم . اگر انگیزه وجود نداشته باشد این که خودم را بنشانم و بخواهم خیلی کارآمد کار کنم تقریباً غیر ممکن است و همچنین این نوع کار کردن خیلی عذاب آور است. وقتی شما انگیزه قوی دارید کار کردن مثل بازی کردن می ماند .

وقتی دانشگاه بودم من نمی توانستم این را تحمل کنم که شور و شوق من محو شود یا من خشک و مرده شوم . خیلی سریع این را فهمیدم که به یک تلاش آگاهانه نیاز دارم تا هر صبح انگیزه و شورو شوق برای انجام کارهام داشته باشم. همیشه همراه خودم یک ضبط صوت داشتم (آن زمان پخش کننده  MP3 نبود) و وقتی که از یک کلاس به کلاس بعدی می رفتم به نوارهای انگیزشی و مدیریت زمان گوش می دادم . هر صبح کهه برای دویدن می رفتم به آنها هم گوش می کردم  .با تقویت شوروشوق خودم به صورت هر ساعت یکبار، انگیزه ام را بالانگه می داشتم. هرچقدرر هم که دیگران به من می گفتند که من مطمئناً شکست خواهم خوردتاثیری در من نداشت چون تاثیر نوارها ، بیشتر بود به همین خاطر هم بود که من بیشتر از چند ساعت بدون اینکه به آن نوارها برگردم ،جایی نمی رفتم.

اگر شوروشوق شما زیاد باشد . شما می توانید خیلی کارآمد کار کنید حتی از بخش های خسته کننده و تکراری کارتان هم لذت می برید. من این نکته را هر زمان که می خواهم کسب و کارم را به سطح جدیدی برسانم ، احساس می کنم .من باید ابتدا سطح فکری خودم را به سطح جدید برسانم . وقتی فکر شما تغییر کند آن وقت است که فعالیت های شما تغییر خواهند نمود و نتیجه های شما هم آنها را دنبال خواهد کرد. مگر اینکه شما یک فرد HYPER باشیدو گرنه نیاز دارید تا شوروشوق خود را به صورت روزانه بازسازی کنید.گوش کردن به نوارهای انگیزشی یا خواندن کتابب های یا مقاله های الهام دهنده را به مدت 15 دقیقه در هر روز ،به شما توصیه می کنم .هروقت که این کار را متوقف کردم این را دیدم که شک وو تردیدمن ، دوباره برگشتندو کارآیی من به شدت افت کرده است. این که چطور شما به صورت مداوم فکر خود را با چیزهای مثتبی که می توانند بدون هیچ شک و تردیدی شوروشوق شما را حفظ کنند ، تغذبه نمایید، خودش جذاب و جالب است. و اگر شما ازتکنیک انجام همزمان چند کار با هم استفاده کنید از فواید این کار بدون اینکه وقت دیگری را به این کار بدهید ، می توانید استفاده کنید.

 

 

برای انرژی بهینه غذا بخورید و ورزش کنید

در تابستان آخرین ترم تحصیلی ام در دانشگاه (در سال1993) من گیاهخوار lacto-ovo شدم و متوجه افزایش انرژی مناسب و معقولی در وجودم شدم به خصوص در قابلیت متمرکز شدن در کارهام . چهارسال بعد (1997) من کاملاً گیاهخوار شدم (هیچ محصول حیوانی را مصرف نمی کردم ) و این کار به حتی انرژی خیلی بیشتری را ارزانی داشت. برای به دست آوردن جزییات اینکه چرا من تصمیم گرفتم که چنین تغییری بکنم می توانید مقاله چرا گیاهخواری من را مطالعه کنید.

آنچه شما می خورید می تواند تاثیر بسیار عظیمی در میزان کارآیی شما داشته باشد. محصولات حیوانی برای هضم شدن ، نسبت به غذاهای گیاهی میزان وقت و انرزی خیلی بیشتری را از شما خواهند گرفت و وقتی بدن شما مجبور باشد تا انرژی بیشتری را به هضم غذا تخصیص دهد به معنای آن است که شما انرژی کمتری برای کارآیی در کارهای فکری دارید. کارآمدکار کردن برای شما زمانی که محصولات حیوانی می خورید ، بسیار سخت تر به نظر می رسد. و خیلی تمایل پیدا خواهید کرد که تسلیم حواس پرتی شوید. بنابراین اگر شما خودتان را اینجوری می یابید که تمرکزکردن بر روی حجم زیادی از کارهای فکری بعد از صرف نهار برای شما سخت است وعده غذایی که میل نمودید می توانید مقصر اصلی این جریان باشد. حتی بنجامین فرانکلین هم این را بیان نموده است که خوردن یک غذای سبک در موقع نهار فاکتورچشمگیری در کارآمد بودنش بوده است. درحالیکه مابقی همکارانش تنبل و خواب آلود بودند او به راحتی می توانسته به صورت موثر و کارآیی مابقی روز را کار نماید.

همچنین ورزش منظم هم برای نگه داشتن انرژی بالا و روشن بودن فکر مورد نیازاست . در دانشگاه من هر روز صبح قبل از صبحانه به مدت 30دقیقه می دویدم والبته در همان زمان هم به نوارهای درسی و انگیزشی گوش می دادم . این تکرار و تجدید روزانه به من کمک می کرد تا در شرایط جسمی خوبی باشم و بتوانم وزنم را در حالت ایده آل نگه دارم. علاوه براین ها برنامه کلاسی من مرا مجبور می کرد تا برای رسیدن وحضورداشتن در تمامی کلاس ها بارها در محوطه دانشگاه به صورت زیگزاگ بدوم و من مجبور بودم تا یک کوله پشتی پر از کتاب به وزن 10 تا 15 کیلو گرم را همیشه باخودم حمل کنم  اگر چه من به صورت خیلی سختی بیشتر روزهام را در کلاس های درسی می نشستم با این وجود هم کلی فعالیت روزانه داشتم.

اگر شما می خواهید تا در مدیریت زمان خود ماهر شوید این را می بایستی حس کرده باشید که بهترین ابزار مدیریت زمان خود از بین مابقی ابزارها که همان فیزیک بدنی شما می باشد را حسابی تیز نمایید . با رژیم و ورزش کردن شما می توانید بهترین قدرت خود را برای تلاش های متمرکز پایدار را بسازید به نحوی که حتی سخت ترین کارها به نظر شما خیلی آسان بیایند.

اگر شما حس می کنید که اضافه وزن دارید یک نوک پا به باشگاه محل تان  یا یک فروشگاه وسایل ورزشی برید و یک یا دو تا دمبل که به اندازه اضافه وزن خود که همیشه آنها را حمل می کنید، پیدا کنید و دمبل ها را بردارید و با آنها برای مدتی به این طرف و آن طرف بروید . تا به این آگاهی برسید که چه چیزی را با خود هر روز حمل می کنید. تصور کنید که چقدر شما سبک تر و راحت تر خواهید بود اگر بتوانید برای همیشه این وزن را روی زمین بگذارید. حمل کردن چند کیلو دمبل با خود به منظور آموزش یک چیز است ولی اگر این اضافه وزن به صورت چربی در بدن شما باشد پس شما هرگز قادر نخواهید بود که آنها را زمین بگذاریدو از فواید این آموزش لذت ببرید. یک تصمیم محکم بگیرید تا چند کیلو وزن اضافه را دور بریزیدو در کل زندگی خودتان از فواید اینکه در یک اسباب فیزیکی کارآمدتر دارید زندگی می کنید لذت ببرید.

تعادل را حفظ کنید

من فکر نمی کنم حفظ کارآیی ، سلامتی و شادی به صورت بلند مدت آن هم اگر زندگی شما کلاً نامتعادل باشد ، کارآسانی باشد. برای پیشرفت در یک زمینه شما نمی توانید اجازه دهید که مابقی زمینه های زندگی شما ، به عقب بکشندو شما را نقش بر زمین کنند . در دوران دانشجویی من تلاش کردم تا یک روز تعطیل برای زندگی شخصی خودم داشته باشم. که در آن روز ورزش می کردم به میهمانی می رفتم در کلوب حضور پیدا می کردم بازی کامپیوتری می کردم استخر می رفتم و حتی در ترم آخرم یک سفر به لاس وگاس داشتم. دلیل برگشت خیلی زیاد در پروژه های "مسابقه مرگ" همین عدم تعادل می باشد. تمرکز خیلی زیاد برروی کار اولیه با صرف هزینه از مابقی جنبه های زندگی بالاخره در بلندمدت شمارا آزار خواهد داد. با توجه کردن به تمامی جنبه های زندگی تعادل خود را حفظ کنید. همانطوری که در شغل خود پیشرفت می کنید مطمئن شوید که زندگی شخصی تان هم دارد به خوبی رشد می کند .

باورم بر این است که هدف اصلی مدیریت زمان این است که به شما قدرت این را بدهد تا بتوانید زندگی خود را آن طوری که می خواهید شاداب نمایید . با رک و شفاف شدن در مورد اینکه واقعاً چه چیزی را می خواهید و بعد هم با توسعه یک مجموعه از عادت هایی که به شما این اجازه را می دهند تا خیلی موثر به هدف هایتان دسترسی پیدا کنید. تا از زندگی خیلی غنی تر و عملی تر بیشتر از آن حالتی که این کارها را نمی کردید ، لذت ببرید. من حس قدردانی نسبت ته تمام این تجربه دارم من یک هدف بسیار کشنده درست کردم و به صورت یک فردی که به دنبال هدفش است خیلی سریع و زیاد رشدکردم . یکی از بهترین دوران های زندگی من بود.

اگر آرزو دارید تا کارآیی بیشتری داشته باشید پس این کار با قصد بهبود کل زندگی خود از بالا به پایین انجام دهید. دلیل ماهر شدن در مدیریت زمان این است که شما را به یک زندگی خوب ببرد و به یک نمونه استثنایی تبدیل نماید. مدیریت زمان در مورد قربانی کردن خودتان نیست انکار خود و انجام آنچه که واقعاً از آنها بدتان می آید .در مورد در آغوش کشیدن آنجه که همین الان عاشق شان هستید می باشد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نعمت الله دوستی نوری